Dienstag, 18. August 2009


پيكر بي شكست
هر چه تبر زدي به من، زخم نشد جوانه شد
بغض وداع با شهيد، آه نشد ترانه شد
خون يلان اشرفي، در رگ غيرت وطن
از خم كوچهها گذشت، سيل شد و روانه شد
تير زدي، تبر زدي، بر تن بيسپر زدي
اين تن خون چكان من، از شرفم نشانه شد
چنگ زدي كه بركني، ريشه كوه نور را
سنگ به سنگ، كوه ما، شعله پرزبانه شد
بند زدي به دست ما، در طمع شكست ما
پيكر بيشكست ما، تير شد و كمانه شد
تير زدي، تبر زدي، بر تن بيسپر زدي
اين تن خون چكان من، از شرفم نشانه شد
هرچه به كينه تاختي، تا بكشي تو نام را
نام و نشان اشرفي، زمزمه زمانه شد
هرچه به كينه تاختي، تا بكشي تو نام را
نام و نشان اشرفي، زمزمه زمانه شد
تير زدي، تبر زدي، بر تن بيسپر زدي
اين تن خون چكان من، از شرفم نشانه شد
تير زدي، تبر زدي، بر تن بيسپر زدي
اين تن خون چكان من، از شرفم نشانه شد

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen