Montag, 1. August 2011

جمشید پیمان و تکلیف کنندگان برای اشرف

 

 

جمشید پیمان - تو که در پوست شیری فکری هم برای استتار گوشهایت بکن!


 

یک‌شنبه، ۰۹ مرداد ۱۳۹۰ / ۳۱ ژوئیه ۲۰۱۱
AddThis Social Bookmark Button
خوشبختانه تعداد تعیین تکلیف کنندگان برای اشرف مثل قارچ از زمین می رویند و روز به روز بر شمارشان افزوده می شود. من این حادثه را به فال نیک می گیرم .این تکلیف معین کنان حالا برای خودشان طیفی را تشکیل داده اند که بسیار دیدنی است. در یک سرش رژیم جمهوری اسلامی و عوامل رنگارنگش نشسته اند و تا میانه ی متمایل به راست طیف را اشغال کرده اند . از میانه ی متمایل به راست تا وسط طیف، مزدوران و کار چاق کنهای همان رژیم هستند که ملبس به لباس اپوزیسیون شده اند. رنگ این بخش میانی طیف هم دیدنی است. از سبز تیره در آن سهم دارد تا سبز چمنی و تا سبز کم رنگ تا قرمز مخملی  وفرمز پشت گلی. طیف وسط تامیانه متمایل به چپ هم دیپلماتها و سیاستمداران و سفیران غیر ایرانی هستند که در عرصه بین المللی محض رضای رب العالمین یا شمعک پای دیوار درحال فرو ریزی رژیم آخوندی می زنند یا هر کدام قلم مو به دست مشغول رنگ آمیزی چهره ی این رژیم شده اند تا رنگ واقعی آن را از دیدِ خلق الله بپوشانند. البته من فکر نمی کنم تشکیل دهندگان این طیف دلشان برای جمهوری اسلامی می سوزد یا ربانم لال، از قبل این رژیم سبیل داشته و نداشته شان چرب می شود. چون مطمئنم اینها می خواهند مردم جهان ازدیدن چهره ی واقعی این رژیم قالب تهی نکنند. و این یک حرکت کاملا بشر دوستانه و خدشه ناپذیر است. اما بخش انتهائی و چپ این طیف هم به اندازه کافی تماشایی است. تشکیل دهندگان این طیف کسانی هستند که روزگاری یا درتشکیلات مجاهدین و یا در ارتش آزادی بخش بوده اند و به دلیل و علتی از آن مناسبات یا بیرون آمده اند و یا بیرون شده اند. که این دو تفاوتکی با هم دارند. اما علیرغم بیرون آمدن یا بیرون شدن، باز هم علت وجودی شان همانا مطرح شدنشان در رابطه با کم و کیف مجاهدین است با روش دلسوزی برای بدنه پیکر و تیغ کشی بر سر آن.
جایگاه تماشایی آقای باتلر در این میانه
راستی این نکته را از قلم نیندازم و خاطر نشان کنم که وجدانا نمی دانم آقای سقیر باتلر متعلق به کجای طیفی است که مشخصاتش را ذکر کردم.  اما برایم واضح و مبرهن است که جامع جمیع ویژگیهای مجموعه افراد تشکیل دهنده این طیف است. این امر مبارکی است و ظهور چنین شخصیتی را در عرصه ی مساله پیچیده اشرف، باید به فال نیک گرفت . چه کسی بهتر از آقای باتلر می توانست خواست سران رژیم جمهوری اسلامی را در رابطه با این مساله منعکس کند.  البته آقای باتلر در این مورد نقش یک دوربین عکاسی را بازی نکرده است. او بگونه ای موضع گرفته است که گوئی سفیر رژیم آخوندی در عراق به صحنه آمده است. او در این زمینه به مجاهدین می گوید سارمانتان را منحل کنید تا شاید برای نجاتتان راهی پیدا شود. آیا آقای باتلر خواست سی و دوساله ( تاکید می کنم سی و دوساله و نه سی ساله) رژیم را بطور کاملا شسته و رفته بیان نکرده است؟  بر این نکته پا می فشارم که اگر کسی پیدا شود و بگوید این موضع آقای باتلر موضع رژیم آخوندی نیست، آن رژیم را نمی شناسد یا با همه ی همسانی نظراتش با آن باز هم شرم دارد که انگ همسوئی با رژیم را بخورد.
آقای باتلر به ساکنان اشرف پیشنهاد می کند که داوطلبانه  دست و رویشان را بشویند و موی سرشان را شانه بزنند و لباسهای تمیزشان را بپوشند و کفشهای واکس زده و براق به پاکنند و دست در دست آقای باتلر بگذارند و از شهر اشرف بیرون بیایند و بروند در جایی بی نام و نشان در یک نقطه دیگر از خاک عراق که فقط خودشان و آقایان باتلر و مالکی و نیروی آدمخوار تحت امر او بدانند کجاست. جایی که برای تکرار حادثه نوزدهم فروردین نود، این نیروها به زحمت نیفتند و مثل آن بار عکس و تفصیلاتشان در دست نامحرمان نچرخد. چه کسی بهتر از آقای باتلر می توانست این درخواست کاملا بشر دوستانه دار و دسته نوری المالکی را نه تنها به ساکنان اشرف برساند، بلکه همزمان اصرار بورزد برای مجاهدین هیچ خیری خیر تر از انجام این کار نیست.
دست آقای دکتر قصیم درد نکند که به موارد مشابه در تاریخ معاصر و جنایتهایی که در جریان همین جا به جاییها صورت گرفت اشاره کرده اند. من در این زمینه اطمینان صد در صد دارم آقای دکتر کریم قصیم با ذکر این مثال ها به هیچ وجه قصد نداشته اند که آقای باتلر را از خواب غفلت بیدار کنند و یا پرده ی جهالت را از جلوی چشمانش بردارند.  این یاد آوری را برای آن کردم که اگر کسی هم چنین برداشتی کرده است لطف کرده و خود را تصحیح کند. زیرا آقای قصیم با ذکر این مثالها خواسته است به آقای باتلر خاطرنشان کند که ننگ جابه جایی این چنینی فقط  بر پیشانی هیتلر و استالین و فرانکو و نظایر اینها نمی خورد. مواظب باش آقای باتلر که پیشانی ات دارد زیادی وارد محوطه ی داغگاه می شود!
آقای باتلر گویا مخالف است که نام سازمان مجاهدین از لیست سازمانهای تروریستی وزارت خارجه آمریکا بیرون بیاید.  در این مورد نیز آقای باتلر هم کار لابی های رژیم در آمریکا را آسان کرده است و هم خواست سبزها و نیمه سبزها و تمام سبزهائی نظیر آخوند کدیور و تریتا پارسی و ... را مورد تایید قرار داده است . او در عین حال و همزمان می کوشد که بدنه را از سر جدا کند . و این حرف بُریدگان به رژیم نپیوسته و یا حتی ضد رژیم و بریده شدگان این چنینی را باز بتاباند که بدنه تشکیلات (و در اینجا بخصوص سه هزار و چهار صد ساکن شهر اشرف) در برابر خواست رهبری سازمانشان هیج اراده ای ندارند و تسلیم محض اند، به اختیار یا به اجبار.
آقای باتلر خبر نگار فلان نشریه آمریکایی را  نه به عنوان خبرنگار، که به نام همکار و دستیار  با خودش به  میان ساکنان اشرف می برد تا پنهانکی از آنها عکس بگیرد و چاشنی حرف و سخن آقای باتلر در آن نشریه کند که اگر کل مقاله را بچلانند از درونش همانی بیرون می آید که سالهای سال است مزدوران و مواجب بگیران و بریده گان از مبارزه و خود ارزان فروخته  (حتما جائی برای گران فروشی نبوده است.و یقینا جنس بیش از آن بنجل بوده است که بشود گرانتر عرضه اش کرد) به فرمان وزرات اطلاعات آخوندی بر علیه مجاهدین گفته اند و باز هم خواهند گفت.
جامعیت شگفت انگیز آقای باتلر
اما دراین قضیه، موقعیت آقای باتلر را از هر منظری که بنگرید و آن را به هر کجای طیف تکلیف تعیین کن مذکور وارد کنید می بینید ایشان علاوه بر دارا بودن ویژگیهای بخش های مختلف این طیف از جامعیتی شگفت انگیز بر خوردار است. جامعیتی که بدون هیچ اغراق در مجموعه خواستهای کهن رژیم جمهوری اسلامی متبلور و متجلی است. و هر کدام ار این این پیشنهادها و اظهار نظرهای حکیمانه ی آقای باتلر مورد قبول واقع شود سودش مستقیما و بالافاصله به کیسه ی  حاکمیت آخوندی می ریزد. و البته و بدون تردید  دودش به چشم مجاهدین و ساکنان اشرف می رود.  نه اینکه آقای باتلر قصد فروکردن دود این ماجرا به چشم مجاهدین را داشته باشد. حقیقت این است که آن دود در زیر چنان شرایطی جز چشمان مجاهدین جایی برای فرو رفتن پیدا نخواهد کرد. یعنی جای دیگری نیست که دود سرگردان  دنبالش بگردد. به راستی که آقای باتلر در این میانه یک سر و گردن از همه ی آنها بالاتر است. این را هم اضافه کنم کسی فکر نکند آقای باتلر با این هیبت و برو و بیا یکه تاز است و تنهائی شبیه عروسی هفت هنره جلوه می کند. در وزارت خارجه آمریکا هم افراد استخوانداری هستند که پشت و هوای آقای باتلر را حسابی دارند و نمی گذارند خدای ناکرده خاری به دست و پایش بنشیند. چه طوری بگویم؟ آنها هم در دفاع از آقای باتلر و نظریاتش شعار میدهند که: ما همه با هم هستیم  و یا دقیق تر عرض کنم دم می گیرند که : ما اهل کوفه نیستیم، باتلر تنها بماند!
چرا چنین کلیدی در این قفل نمی چرخد؟
در این میان و با توجه به این تفاصیل  فقط یکی دو گرفت وگیر وجود دارد که آقای باتلر با همه ی زرنگی و وسعت دید و جامعیت طرحش، به آنها توجه نکرده است. گیر اول این است که مجاهدین نه تنها به کولی دادن عادت ندارند، بلکه از بیخ و بن با آن بیگانه اند. و این، کار را برای آقای باتلر و شرکاء مشکل کرده است. دوم این که مجاهدین اگر با هر رنگی و از جمله رنگ نیرنگ نا آشنا نباشند با رنگ سرخ  مرز بندی بین خودشان و رژیم آخوندی آشنایی صد در صد دارند. و بارهای بار و از جمله در همین نوزده فروردین نود نشان داده اند که وقتی پای شکستن مرزها و مخدوش شدن خطوط سرخ رنگ آنها با حاکمیت ضدبشری آخوندی پیش بیاید نه تنها بر آرمانشان  که آزادی ایران است، پای می فشارند،  بلکه اگر لازم بدانند آن مرز سرخرنگ را با خونشان هزار مرتبه پر رنگتر می کنند. از همین موضع است که به‌دنبال جلسه استماع زیرکمیته خاورمیانه و آسیای جنوبی کنگره آمریکا، در روز چهارشنبه، ۵مردادماه، خانم مریم رجوی، رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت ایران، اعلام کرد هم‌چنان‌که نماینده روهرا باکر در جلسه استماع به مقامهای ارشد وزارت‌خارجه آمریکا خاطرنشان کرد: از این پس مسئولیت هر خونی که در اشرف ریخته شود، برعهده ‌ایالات متحده است. علاوه بر این، هم‌چنان‌که نماینده تدپو خاطرنشان کرد: کمیته خارجی کنگره آمریکا به اتفاق آرا با جابه‌جایی مجاهدان اشرف در داخل عراق مخالف است و این الحاقیه پس از ارائه و تصویب در کنگره و سنا قانون می‌شود. نماینده تدپو در این استماع کنگره اعلام کرد جابه‌جایی در داخل عراق خواست مشترک رژیمهای ایران و عراق است. خانم رجوی افزود: «از این‌رو، مقاومت ایران دیگر به هیچ‌وجه و به هیچ قیمت و در هیچ‌کجا حاضر به گفتگو درباره جابه‌جایی ساکنان اشرف در داخل عراق نیست. مگر این‌که دولت آمریکا اعلام کند که حفاظت آنها را با نیروهای آمریکایی تا انتقال به کشورهای ثالث برعهده بگیرد».
ختم الکلام و تمام!
یک بار دیگر لطفا به عنوان این نوشته نگاهی بیندازید. این عنوان هیچ ربطی به آقای باتلر و شرکای ایشان و حامیانشان در طیفی که به آن اشار شد ، ندارد.  الباقی این که در روزگاران پیشین که اخلاق و انسانیت درهم تنیده بودند، دبیری داشتیم به نام آقای نوربخش که رحمت جاودانی خدا بر او باد . این آقای نوربخش به ما منطق ارسطو را درس می داد . وقتی به صفت ممیزه انسان از دیگر موجودات زنده می رسید  می گفت ؛
الانسان حیوان الناطق (انسان حیوان سخنگو ست)
یا ؛ الانسان حیوان المتفکر( انسان حیوان اندیشمند است)
یا ؛ الانسان حیوان الضاحک( انسان حیوان خندان است) .
و می افزود؛ همه اینها نشانه های آدمی محسوب می شوند .اما هیچ یک از آنها نشانه انسانیت نیستند. و در برابر پرسش ما که می گفتیم به نظر شما نشان انسانیت چیست ،پاسخ میداد؛
شما شنیده اید که می گویند : الحیاء اساس الایمان( شرم پایه ایمان است) .امّا من می گویم:
اساس الانسان الحیاء والحیاء و الحیاء(پایه آدمی شرم است و شرم است و شرم) .
صد البته این قسمت پایانی هم هیچ ربطی به آقای باتلر و شرکا و حامیان  ایشان  ندارد.

خرداد و گناه مقاومت دربرابر خشونت . قسمت پنجم/چه باید کرد؟

 

 

انتخابات ریاست جمهوری

دوشنبه، ۰۳ مرداد ۱۳۹۰ / ۲۵ ژوئیه ۲۰۱۱
۳۰خرداد و گناه مقاومت دربرابر خشونت
(۵)
۱۴دی ـ خمینی درباره کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری اعلام کرد: «بنا ندارم کسی را رد یا تاٌیید کنم».
ـ عصر روز ۱۵دی, شماری از اعضا و رهبران سازمان مجاهدین در یک مصاحبه مطبوعاتی در دفتر مرکزی این سازمان, مسعود رجوی, «عضو کادر رهبری مجاهدین» را به عنوان کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری اعلام کردند. در این مصاحبه مطبوعاتی موسی خیابانی, ازجمله گفت: «... ما بعد از دقتّها و بحثهای کافی و بعد از بررسی همهجانبه امر... تصمیم گرفتیم در انتخابات ریاست جمهوری, فعالانه, شرکت کنیم و بدیهی است که با همین دیدگاه از انتخابات مجلس شورا نیز استقبال خواهیم کرد...»
مسعود رجوی در این کنفرانس مطبوعاتی, «سرخطِ برنامه های انتخاباتی» خود را بیان داشت:
 «ـ تشکیل شوراهای مردمی برای اداره امور مختلفِ سیاسی و اقتصادی؛
   ـ ... استقلال, تمامیت ارضی و تاٌمین حاکمیت مردم  ایران بر سرنوشتشان؛
ـ تضمین آزادی کامل عقیده, بیان, قلم, مطبوعات, احزاب و کلیه اجتماعات سیاسی و صنفی, با هر عقیده و مرام؛
ـ تاٌمین حقوق ملیتها...
ـ تضمین شرایط و حقوق اقتصادی و اجتماعی و سیاسیِ مساوی برای زنان  و مردان کشور؛
ـ استقرار مساوات اسلامی میان شیعیان و برادران اهل تسنّن و رفع تبعیض بین کلیه اَتباع ایران, اعمّ از تشیّع و تسنّن و سایر مذاهب و ادیان توحیدی؛
ـ زمین برای دهقان, کار برای کارگر؛
ـ تاٌمین حق کار, مسکن, معیشت, آموزش و بهداشت برای عموم مردم...
ـ مبارزه با هرج و مرج و تاٌمین آسایش اجتماعیِ همه مردم...» (مجاهد, شماره ۱۸, ۱۸دی ۱۳۵۸).

«پیام مجاهدین»
۱۸دی۵۸ ـ سازمان مجاهدین در پیامی به «تمام نیروهای انقلابی», «برخورد هرچه فعالترِ در انتخابات ریاست جمهوری» را «یک ضرورت مُبرَم انقلابی» دانسته و «... از تمام خلق, از تمام نیروهای انقلابی و  از تمام اعضا و هواداران خود» خواست «تا با همان شور روزهای شکوهمند گذشته», «در این مبارزه عادلانه شرکت کنند». و تاٌکید کرد که «در این صورت, هیچ قدرت مخرّبی نخواهد توانست استمرار حیات سیاسی و سازمانی نیروهای انقلابی را برآشفته و تهدید کند. این, هم ضامنی است برای بقا و رشد نیروهای انقلابی و هم ضامنی برای استمرار کل انقلاب و مصونیّت آن از بیماریهای انحرافی و ارتجاعی ...» (مجاهد, شماره ۱۸, ۱۸دی۱۳۵۸).
جبهه مبارزه باارتجاع
«یکی از هدفهای مهم مجاهدین از جمله شخص مسعود رجوی این بود که بتوانند یک محور آزادیخواه و مترقی را در مقابل خمینی شکل دهند, برای این که بتوانند دربرابر نیروی عظیمی که خمینی به راه انداخته بود و با چماقداری و سرکوبیِ مخالفان کارش را پیش میبرد, ایستادگی کنند. با معرفی مسعود رجوی به‌عنوان کاندیدای ریاست‌جمهوری، مجاهدین از حمایت کلیهٌ نیروهای مترقی و ملیتها و اقلیتهای قومی و مذهبی و مردم آزادیخواه برخوردار می‌ شوند و در مرکز ‌ثِقل یک جبههٌ ضدارتجاعی قرار می‌ گیرند. با حمایت اقشار وسیع مردم در سراسر ایران از مسعود رجوی، برای نخستین ‌بار پایگاه گسترده مردمی مجاهدین عینیّت یافت و برای همگان آشکار شد که در یک شرایط بالنّسبه دموکراتیک و در یک انتخابات آزاد، مجاهدین چگونه پیش خواهند رفت و ارتجاع چگونه در برابر مجاهدین, گام‌به ‌گام, مجبور به عقب ‌نشینی و شکست خواهد شد... در فاصلهٌ بسیار کوتاهی، احزاب، سازمانها و گروهها و شخصیتهای مترقی، اقلیتهای قومی و مذهبی، طیف گسترده ‌یی از کارگران، دانشجویان، دانشگاهیان، معلمان، کارکنان و کارمندان مؤسسات مختلف و اصناف حمایت خود را از کاندیداتوری مسعود رجوی و برنامه اعلام‌شده او ابراز می‌ کنند. گذشته از احزاب و سازمانهای مختلف سیاسی, اعم از سراسری و منطقه ‌یی و اقلیتهای مذهبی، دهها انجمن و کانون معلمان، بیش از ۸۰ انجمن و کانون دانشجویی، بیش از ۱۵۰کانون و تشکّل کارگری، صدها انجمن دانش ‌آموزی، صدها شورا و انجمن محلی، ۵۰۰تن از اعضای هیأت علمی دانشگاههای ایران، صدها تن از اساتید دانشگاهها و مدارس عالی کشور و… سیاری از شخصیتها و اَقطاب اجتماعی، با ارسال تلگرام و با موضعگیری سیاسی، حمایت خود را از کاندیداتوری مسعود رجوی برای انتخابات ریاست‌جمهوری اعلام می کنند» (۳۰خرداد بهروایت شاهدان, ص۷۸).
فتوای خمینی
۲۹دی۵۸ ـ خمینی به‌ رغم این‌ که گفته بود «بنا ندارم کسی را رد یا تاٌیید کنم» شخصا,ً دخالت کرد و فتوای حذف مسعود رجوی از کاندیداتوری را صادر نمود. این فتوا پس از آن صادر شد که تمام تلاشها و  «توطئه‌ ها»ی آشکار و پنهان «ارتجاع», چه «به شیوهٌ غیرمستقیم، از طریق کارگزاران و آخوندها و چماقداران و چه در صحنهٌ تبلیغات علیه کاندیدای نسل انقلاب», راه به جایی نبرده بود.
  پس از این فتوا، مجاهدین با صدور اطلاعیه ‌یی انصراف کاندیدای خود را از شرکت در انتخابات اعلام کردند. در این اطلاعیه پس از «تشکّر بی پایان» از همه کسانی که در این کارزار شورانگیز از کاندیدای «نسل انقلاب» پشتیبانی کرده, «به ویژه تشکّر انقلابی در قبال یکصد تن مجروح و صدها مضروب دیگری که در گوشه و کنار کشور ضمن تبلیغات به نفع ما صدمه دیده اند», چنین آمده است: «از همه هموطنان, به ویژه نیروهای انقلابی و هواداران خود, تقاضا می کنیم که حداکثر آرامش و بردباری انقلابی را نشان داده و خدای ناکرده به کوچکترین کاری که برخلاف موازین مردمی و انقلابی باشد, اقدام نکنند. به همین منظور, ما هیچ گونه راهپیمایی و یا تحصّن و اعتصاب و امثالهم را در این شرایط روا ندانسته و آرزومند برگزاریِ هرچه آرامتر انتخابات هستیم, به ویژه نسبت به توطئه گرانی که بخواهند با اقدامات هرج و مرج طلبانه دستاویزی به منظور رودررو قراردادن نهادهای مملکتی با مجاهدین و هواداران آنها فراهم کنند, هشدار داده و باز هم بر ضرورت متانت انقلابی تاٌکید می کنیم...»  (مجاهد, شماره ۲۰, ۲بهمن ۱۳۵۸).
«پیام به خلق»
۳۰دی ـ پیام مسعود رجوی به «کلیه نیروها و شخصیتهایی که از نامزدی او برای ریاست جمهوری حمایت کرده اند... »:   «...کاش می ‌توانستم شرط ادب به ‌جا آورده و از نزدیک از تک ‌تک شما سپاسگزاری کنم و دیده در دیده, شرح اشتیاق بدهم؛ اشتیاقی مردمی و انقلابی نسبت به آزادی کامل میهن و محو هرگونه ستم و زدودن جداییها …کاش می‌ توانستم تنها قطره ‌یی از دریای صمیمانه محبتها و اعتماد شما را پاسخگو باشم!… برای نخستین بار در تاریخ سازمانهای انقلابی ـ که دوران طاغوت را با نبرد مسلّحانه شهری سرکرده اند ـ با چنان استقبال مردمی مواجه می شویم که بیش از پیش مبیّنِ آمادگی خلقی قهرمان در ارتقا به مراحل نوین تکامل اجتماعی است و درست در همین نقطه است که بایستی خاضعانه به شما بگویم که اگر این مبارزه انتخاباتی بازنده‌ یی داشته باشد، من نیستم. گرچه می دانم هیچ ‌یک از شما نیز با دیدگاه برد و باخت و اول و دوم شدن به ‌مسأله نمی ‌نگرید؛ اما منظورم از “بازنده ‌نبودن”، اتّکا به جوششی خلقی و چشمگیر از جانب بخشهای بسیار وسیعی از مردممان است که با آرمانها و حتی اعتراضات ما هم‌ عقیده و همگامند... متاٌسفم که عده یی ماجرای نامزدی ما را چه بد تعبیر کردند... حرفها زدند و دشنامها. آن هم نه در خَفا و پنهان و پوشیده, بلکه در ملاٌعام و مراسم جمعه و ایّام عزا! ... برچسب زندیق و منافق و ساواکی و اجنبی پرست زدند و گاه خواستار اعدام شدند. صدها تن از خواهران و برادرانم مجروح و مضروب شدند ... از فردفرد شما تمنّای حداکثر بردباری و خویشتنداری انقلابی را در این شرایط حسّاس دارم. امر انقلاب، بیش از پیش نیازمند صبوری ‌است. مسئولیتی بس عظیم در قبال خدا و سرنوشت خلق، فارغ از هر تمایل هرج و مرج‌ طلبانه، که تا وقتی به مسدود‌‌ناشدن طُرق معقول و قانونی امید می ‌رود با حداکثر متانت و مسالمت همراه است...» (مجاهد, شماره ۲۰, ۲بهمن ۱۳۵۸).
«حمله سراسری ارتجاع»
۲بهمن ـ مجاهد, شماره ۲۰ ـ «حمله سراسری ارتجاع به مراکز و هواداران مجاهدین خلق بعد از نامزدیِ ریاست جمهوری آقای مسعود رجوی»: «... آنان از همان آغازِ اعلام کاندیداتوری برادرمان مسعود رجوی, چاپخانه های عریض و طویلشان را به کار انداخته و با چاپ و انتشار اعلامیه های وَقیحانه و شرم آور سعی کردند چهره پاک و انقلابی برادرمان مسعود رجوی را خَدشه دار کنند... آنها... به وسیله روزنامه هایشان و با استفاده از تریبونهای غَصبی و سوء استفاده از تجمّعات مذهبی و احساسات پاک مذهبی مردم و هم چنین وسایل ارتباط جمعی ازقبیل رادیو و تلویزیون, حملات ناجوانمردانه خود را شدّت بخشیدند... با یک حرکت سیستماتیک در تهران و شهرستانها به مراکز مجاهدین حمله کردند و از هیچ عمل ارتجاعی فروگذار نکردند... [به عنوان نمونه] حمله بهمرکز امداد پزشکی مجاهدین در تهران در ۲۸دی ۵۸, که در آن حدود ۱۰نفر از مجاهدین مجروح شدند...»
سازمان مجاهدین در اطلاعیهیی به تاریخ ۵بهمن۵۸,  از «شهادت عباس عمّانی, اولین شهید سازمان در فاز سیاسی, بهدست اوباش چماقدار» خبرداد که در روز جمعه ۲۸دیماه, که در حوالی ابتدای جاده ساوه مشغول چسباندن پوسترهای تبلیغاتی مسعود رجوی, کاندیدای مجاهدین بود, جُمجُمه اش را شکستند و او را به شهادت رساندند...»
حمله چماقداران به مرکز امداد پزشکی مجاهدین
در شامگاه ۷بهمن, چماقداران با پشتیبانی پاسداران مسلّح, باردیگر به مرکز امداد پزشکی مجاهدین در تهران یورش بردند. روز ۸بهمن, موسی خیابانی در یک مصاحبه مطبوعاتی در مرکز امداد پزشکی مجاهدین گفت‌: «...در این یکسال ما, به ‌کرّات, در مراکزمان، در ضمن مراسممان و در انجمنهای هوادار سازمان و از جمله در همین مرکز امداد... بارها مورد حمله و هجوم قرار گرفته‌ ایم. تا این‌که دیشب در این ‌جا با یک هجوم مسلّحانه‌ و واقعاً وحشیانه, رو به ‌رو شدیم و شما اکنون جای تیرها و اثرات گلوله ‌ها را می ‌بینید… ما در برابر این حملات ناجوانمردانه و پی ‌درپی همواره تلاش کرده‌ ایم صبر و بردباری داشته باشیم، چرا که ما یک نیروی مسئول هستیم، ما مصالح و منافع انقلاب را در نظر داریم و آنها را رعایت می ‌کنیم، سعی ما این بوده است که به اقدامات متقابل و کور متوسّل نشویم و واکنشهای متقابل انجام ندهیم. تنها یکسری اقدامهای سیاسی انجام دادیم، از جمله در هر مورد, مراتب را به مسئولان امر اطّلاع داده‌ ایم، با آنها در میان گذاشته‌ ایم، نامه نوشته‌ ایم، اعلامیه داده ‌ایم و از آنها درخواست کرده ‌ایم که به این مسأله رسیدگی کنند... و اخطار کردیم که با این مسأله برخورد جدّی بشود و اگر با این مسأله برخورد جدی نشود، ممکن است اتفاقات ناگواری بیفتد، کسی کشته بشود و متذکّر شدیم که این گروه معدود و محدود چیزی نیست که نشود با آن برخورد کرد. ولی متأسفانه به این تقاضاهای ما از طرف مقامها و مسئولینی که مورد خطاب ما بودند، ترتیب اثر داده نشد. تا این‌ که دیشب مجدداً به این ‌جا حمله شد، امّا این‌ بار حمله یی بود با کیفیت متفاوت، به ‌طوری‌ که اگر هشیاری برادران ما نبود، در این‌ جا به احتمال زیاد ۱۰ ـ ۲۰ نفر کشته می ‌شدند. البته یکی از برادران ما تیر خورد که الآن همراه با برخی دیگر از مجروحین این حمله, در بیمارستان بستری است و غیر از آنهایی که در بیمارستان هستند، تعداد دیگری از زخمیها و سرشکسته‌ ها و… همین‌جا بستری هستند...» (مجاهد فوق‌العادهٌ شمارهٌ ۳  ـ  سه‌شنبه ۹بهمن۱۳۵۸(.
«آیندهٌ انقلاب»
۱۰بهمن ۵۸ ـ مسعود رجوی، در دانشگاه تهران تحت‌عنوان «آینده انقلاب» سخنرانی کرد. او در این سخنرانی که چند روز پس از خاتمهٌ جریان انتخابات ریاست‌جمهوری برگزار شد، مواضع سازمان مجاهدین خلق ایران را اعلام نمود و ازجمله, گفت: «.. بگذار تا دشمنان بیرونی و درونی هر چه قدر می‌ خواهند ستارگان بخت ما را به زمین بکشند، ولی ما باز هم آسمان را غرق ستاره‌ ها خواهیم کرد؛ با اخترانی شبگرد، مصادیقِ طارق؛ همان تابندگان شب ‌کوب و ظلمت ‌سوز، هم‌ چون احمد رضایی و با اشعه نیمروز گلبرگهای خورشید، پرتوهای جهل‌سوز، هم‌چون عباس عمانی. بیچاره شب ‌پرستان، تیغ‌ به ‌کف، هَلهَله ‌زن با سُلاله خورشید و با نسل ایمان چه خواهند کرد؟ بگو  هر‌چه می ‌خواهند در پیچ و خم جاده ‌های تاریک به کمین خورشید بنشینند، تا اسیرش سازند، بکشانندش و در لُجّه (= میانه دریا) خون اندازند. ولی خورشید در اسارت هم خورشید است و از شهادتِ هر خورشید نیز هزاران ستاره برخواهد خاست؛ جنگلی رویان از ستاره‌ ها، با ریشه‌ هایی در اعماق قلوب توده ‌ها؛ ...پس چه کسی و کدام قدرت خواهد توانست ما را بخشکاند و بسوزاند؟… چه کسانی آرامش را حفظ کردند؟ چه کسانی خون ‌جگر خوردند و دم برنیاوردند؟ حتی اسم شهید را هم اعلام نکردیم. سوز دل پدر و مادرش را تصوّر کنید.
 این بود آزمایش انضباط و اخلاق انقلابی و اخلاق اسلامی در برابر آن ضَرب و جَرحها. صدها تن مجروح در گوشه و کنار کشور و هزارها تن مضروب و کتک ‌خورده و تحریکات جمعه و ایام عزا و رادیو و تلویزیون و شهید…
ما هم آزمایش دادیم، این آزمایش ما بود!  پس بگذارید در همین ‌جا تشکّر بکنم از فردفرد میلیونها تنی که در این انتخابات، به ‌راستی، آزمایشِ حقّانیت، اصالت و رشد و بلوغ سیاسی خودشان را نشان دادند. از همه مردم، از همهٌ آنهایی که صادقانه از ما حمایت کردند، به‌ ویژه جوانان شریف، شجاع و غَیور که توانستند بر احساساتشان غلبه کنند. و به ‌راستی چه کسی می ‌داند که این تحمّلها چه قدر مشکل است؟ مخصوصاً من بایستی از خواهران و برادران عزیز کُردمان تشکّر بکنم، وقتی تلفنی با رهبران مذهبی و سیاسی آنها تماس گرفتم و به آنها گفتم که به اجبار بایستی کناره‌ گیری بکنم و از آنها استدعای آرامش کردم، برایشان فوق ‌العاده دردناک بود. خود آنها هم به ‌درستی نمی ‌دانستند که چه طور بایستی آرامش را حفظ بکنند، امّا با این ‌همه، همه ‌گونه قول مساعدت دادند و در عمل هم دیدیم… عده‌ یی دیگر از ما می ‌پرسیدند چرا کاندیدای ما بایستی حذف شود ولی تیمساران شاهنشاهی بر‌جا بمانند؟ باز هم من گفتم من نمی ‌دانم، ولی آرامش را باید حفظ بکنیم… خوب این از اخلاق و انضباط انقلابی ما…
 فردای انتخابات، مسلّحانه، به ما حمله کردند، باران دشنام و باران گلوله ‌های ژ‌‌ـ‌‌۳‌. این ‌هم مظهر دیگری است از اخلاقیات آن‌ چنانی در پشت مارک اسلام با برگ مأموریت! 
پس کجایید ای مسلمانها؟! مگر نمی ‌بینید چه به روز ما و هوادارانمان و خانواده‌ هایمان می ‌آورند؟ ... مگر نمی ‌بینید که چه طور طرفداران ما را در نظام جمهوری اسلامی سر می ‌برند؟ پس چرا سکوت پیشه کردید؟ مگر گناه ما چیست؟ ‌ای کسانی که گوش دارید؟ مگر ما چه کردیم جز تحمّل رنج و اسارت؟
ولی بگذارید تأکید بکنیم، وای به روزی که تصمیم بگیریم مشت را با مشت و گلوله را با گلوله پاسخ بدهیم. آن ‌وقت خودتان پشیمان خواهید شد. آن ‌وقت خودتان افسوس خواهید خورد...» (مجاهد فوق‌العاده شماره ۴  ـ  ۱۱بهمن ۱۳۵۸(.
  ـ سرکوبها, انحصارطلبیها و حق کشی ها و قلع و قمع ها همچنان ادامه یافت تا زمانی که خمینی بر آن شد که مجاهدین را از صحنه به کلی حذف و نابود کند.

Sonntag, 31. Juli 2011

دلالی یک سفیر دوره گرد، برای تبلیغ و قبولاندن چیزی به‌نام ”طرح آمریکا



دکتر منوچهر هزارخانی
دکتر منوچهر هزارخانی
دلالی برای ”طرح آمریکا“
چرچیل گفته بود می‌توان به هوش آمریکاییها اعتماد کرد؛ آنها می‌توانند برای هر مسأله مشکل، راه‌حل مناسب را پیدا کنند، البته بعد از آن که همه راه‌حلهای دیگر را امتحان کردند!
انگار حالا، آمریکاییها تصمیم گرفته‌اند با پافشاری در تحمیل یک راه‌حل زورکی، گفته چرچیل را تکذیب کنند.

دلیلش این که، نه تنها سفیرشان در بغداد را مأمور تشویق مالکی در غیرقابل تحمل کردن شرایط زندگی در اشرف کرده‌اند. بلکه به یک فرستاده ویژه هم مأموریت داده‌اند تا در اروپا بچرخد و برای قبولاندن ”طرح آمریکا“ به جای طرح استیونسون به اروپاییان، تبلیغ کند، هر ازگاهی هم سری به اشرف بزند و برای ساکنانش درباره محاسن تغییر مکان به جایی ”اندکی دورتر و کمی امن تر“ و از مزایای انحلال سازمانشان برای رستگاری در همین دنیا بالای منبر برود؛ و باز همان بساطش را پهن کند و باز همان جواب را بگیرد که این طرح به منزله نقض تعهدات و سپردن قربانی به دست قاتل است و از همین رو هم غیرقانونی است، هم غیراخلاقی، هم غیرانسانی و بنابراین غیرقابل قبول، و... دوباره دوره بیفتد برای تبلیغ ”طرح آمریکا“.

من نمی‌دانم نمایندگان اروپایی هر بار که چشمشان به این سفیر دوره گرد می‌افتد چه احساسی پیدا می‌کنند، ولی می‌توانم حدس بزنم که اشرفیها هنگام روبه‌رو شدن با او، احساس می‌کنندکه ۳۰۰ بلندگویی که شب و روز آزارشان می‌دهند، حالا دو برابر شده‌اند.

این روش که می‌توان جنگ روانیش خواند، یا «کله پزی» یا سماجت دلال منشانه یا هر چیز دیگر ـ فقط مبتنی بر نصایح دلسوزانه و هدایت ”به راه راست“ نیست، با چاشنی تهدید و القای ترس به شوخی و جدی هم همراه است.

او، به شوخی از گوانتانامو و هاوایی یاد می‌کند (لابد ابوغریب یادش رفته) و هنگامی که لحنش جدی می‌شود، به جای محکوم کردن آدم کشی مزدوران مالکی، به اشرفیها هشدار می‌دهد که در صورت پافشاری برای ماندن در اشرف، باید در انتظار همان هجومها و کشتارها، به احتمال زیاد به‌صورتی وسیع تر و قاطع تر، باشند.

اصرار دارد که بقبولاند دارد نقش فرشته نجات را برای گروهی که باعث دردسر آمریکاست بازی می‌کند، ولی ادا و اطوارش، پرونده سازیها و لجن‌پراکنیهایش که تکرار همان مهملات وزارت اطلاعات آخوندهاست، گواهی می‌دهند که مأموریتش متلاشی کردن سازمان مجاهدین از طریق تحمیل ”طرح آمریکا“ ست ‎. لابد پیش خودش حساب کرده است که اگر به مسالمت میسر شد، چه بهتر؛ یک پیروزی دیگر برای سیاست دلالی و دلالان سیاسی. اما اگر نشد، امر به معروف را ول می‌کنم و منتظر اقدام مزدوران مالکی برای ”برقرار کردن حاکمیت عراق در کمپ اشرف“ می‌مانم.

لابد بعد از وقوع فاجعه، مشاور جدید و فارسی زبان مالکی در امر تخلیه اردوگاه اشرف در اولین مصاحبه‌اش با آن بنگاه سخن پراکنی معروف، با لحنی به عاریت گرفته شده از آندرس بورینگ برویک [قاتل ۷۶ شهروند بیگناه در نروژ] ، خواهد گفت: هولناک است، اما لازم بود!