Samstag, 9. Juli 2011

روزشمار قیام ۱۸ تیرماه ۷۸(۱قسمت

 

عبدالعلی معصومی - روزشمار قیام ۱۸ تیرماه ۷۸(۱)

 

شنبه، ۱۸ تیر ۱۳۹۰ / ۰۹ ژوئیه ۲۰۱۱
  ۱۸ تیر ۷۸ (۹ ژوییه ۱۹۹۹)ـ خبرگزاری رژیم (ایرنا):‌ «وزارت فرهنگ و آموزش عالی ایران، جمعه‌ شب، درباره درگیریهای پنجشنبه‌ شب [۱۷تیر] و روز جمعه، در محل خوابگاه دانشجویان دانشگاه تهران اطلاعیه ‌‌یی صادر کرد. متن این اطلاعیه‌ به‌ شرح زیر است:
   «در آخرین ساعت پنجشنبه‌ شب گذشته، تظاهرات جمعی از دانشجویان در محوطه‌ کوی دانشگاه و مقابل آن...  با مداخله‌ خشونت‌آمیز نیروی انتظامی به‌ حادثه ‌یی تلخ و تأسّف بار تبدیل شد... در این حادثه‌ تلخ، که‌ در نوع خود بی نظیر است، حرمتها و حریمهایی شکسته‌ شده است، که‌ بازسازی و جبران آنها به‌ سادگی مقدور نخواهد بود. ضرب و شَتم دانشجویان و مجروح ساختن دهها نفر از آنان و بازداشت چند صد نفر دیگر، که‌ با توهینهای لفظی همراه بوده است، و ورود به‌ محوطه‌ دانشگاهی کوی، بدون اجازه و هماهنگی مقامات مسئول و پس از آن ورود به‌ ساختمان خوابگاهها و شکستن درب اتاقها و تحریب و انهدام لوازم شخصی و عمومی دانشجویان و دانشگاه و حتی آتش زدن یکی از اتاقها، که‌ منجر به‌ سوختن کتاب مقدس قرآن شده است و نیز ورود به‌ ساختمان دانشجویان خارجی، ضرب و شَتم آنان و تخریب وسایلشان و بی ‌حرمتی به‌ مقامات مسئول دانشگاهی، که‌ جهت فرونشاندن دامنه‌ بحران در محل حاضر شده بودند و در نهایت شلیک گلوله، حیثیت و امنیت دانشجویان و دانشگاهیان را مخدوش کرده و زمینه‌ یک بحران ملی را فراهم آورده‌است. وزارت فرهنگ و اموزش عالی... امروز, از این حادثه‌ غمگین و شرمنده است و از تمام دانشجویان و دانشگاهیان بابت این هَتک حرمت به‌ محیط دانشگاهی عذرخواهی می‌کند...».
    ـ ‌‌خبرگزاری رژیم, ۱۸تیر: «برخی از مسئولان کشور عصر روز جمعه [۱۸تیر] در حالی که‌ حالت تشنّج هم‌ چنان بر محل خوابگاه کوی دانشجویان دانشگاه تهران حاکم بود، با حضور در این محل سعی کردند که‌ با دانشجویان سخن بگویند. حجت الاسلام عبدالواحد موسوی لاری وزیر کشور، دکتر مصطفی معین وزیر فرهنگ و آموزش عالی، دکتر محمد فرهادی  وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و شفیعی معاون وزارت اطلاعات و مصطفی تاج زاده معاون وزیر کشور، از بعدازظهر روز جمعه‌ در کوی دانشگاه حضور یافتند و تلاش دارند با دانشجویان صحبت کنند. دانشجویان، خواستار حضور رئیس جمهوری در محل خوابگاه هستند. هم‌ چنین دانشجویان درپاسخ به‌ این پیشنهاد مسئولان مبنی بر انتقال دانشجویان به‌ خوابگاه دیگری، ضمن مخالفت با این عمل اعلام کردند که‌ اگر قرار است امنیت برقرار باشد باید در همین جا برقرارشود…»

   ۱۹تیر (۱۰ژوییه)‌ـ روزنامه «نشاط»: «در ساعت ۴.۵ صبح روز جمعه در حالی‌که بسیاری از دانشجویان خواب بودند، گروههای فشار از درِ پایین کوی دانشگاه وارد محوطه شدند… حدود یک ‌صد‌ تن از گروههای فشار به ‌اتفاق مأموران ضدشورش به ‌ساختمانهای خوابگاه دانشجویان هجوم بردند و به‌ زد‌و‌خورد با دانشجویان پرداختند. گزارش خبرنگار ما از محوطهٌ داخلی کوی دانشگاه تهران حاکی است در این هجوم درها و شیشه ‌های بسیاری از اتاقهای خوابگاه دانشجویان، شامل ساختمانهای ۱، ۳، ۴، ۱۴، ۱۵، ۲۰، ۲۱ و ۲۲، شکسته شد و وسایل دانشجویان، از‌ جمله تلویزیون، کامپیوتر، یخچال و سایر لوازم شخصی آنان شکسته یا به‌ بیرون و راهروها پرتاب شد. در عین‌حال کتابها، جزوه ‌ها و پایان‌نامه ‌های دانشجویان نیز از این هجوم در امان نماند. یکی از دانشجویان دورهٌ دکترا به ‌خبرنگار ماگفت کتابها و پایان‌نامه ‌یی که دوسال برای تهیهٌ آن تلاش کرده بود, توسط مهاجمان به ‌آتش کشیده شد. این گزارش حاکی است که اتاق شمارهٌ۴ ساختمان شمارهٌ۲۰ که در آن ۴دانشجو زندگی می ‌کردند نیز به‌ همراه تختها و وسایل شخصی دانشجویان به ‌آتش کشیده شد…دانشجویان هم‌ چنین به‌ خبرنگار ما گفتند که برخی از وسائل شخصی آنان ازجمله کیف پول، ساعت و رادیو دانشجویان به‌ سرفت رفته است… مجروحان حادثه ابتدا به ‌بیمارستان دکتر شریعتی منتقل شدند امّا مسئولان بیمارستان گفتند که مجروحان به ‌دستور مأموران سرپایی مداوا و سپس به‌ب ازداشتگاه منتقل شده‌اند…
     ساعت ۸صبح دیروز [جمعه ۱۸تیر] دانشجویان معترض به ‌این حمله در مقابل در اصلی کوی تجمع کردند و شعار "عزا، عزاست امروز"… سردادند و خواستار آزادی دانشجویان [دستگیرشده] شدند. در این زمان باردیگر نیروهای ضدشورش و افرادی که لباس شخصی برتن داشتند، به‌ محوطهٌ داخلی دانشگاه هجوم بردند و باردیگر تخریب خوابگاه دانشجویان و بازداشت آنان تکرار شد و این ‌بار هجوم تا ساعت ۹.۵ صبح ادامه یافت. در این مدت خیابان اصلی کوی دانشگاه از سوی مأموران بسته شد و رفت ‌و‌آمدها کنترل می‌ شد…
    دانشجویان از داخل محوطه شعار "مرگ بر استبداد" و "۱۸تیرماه ۱۶آذر ماست"‌ سردادند. دانشجویان عصر دیروز در مقابل در ورودی کوی دانشگاه تهران چند حلقه لاستیک و یک دستگاه یخچال تخریب‌شده توسط گروه فشار را به‌ آتش کشیدند. شعارهای دیگر دانشجویان عبارت است از: "دانشجوی سیاسی آزاد باید گردد"…
    عصر دیروز دانشجویان کوی دانشگاه که برخی با سر‌و‌صورت زخمی و لباسهای پاره در این تجمع شرکت داشتند، خواستار استعفای لطفیان، فرمانده نیروی انتظامی، استعفای رؤسای دانشگاهها… معین، وزیر آموزش عالی و هم‌ چنین آزادی تمامی دانشجویان بازداشت‌شده شدند…»
     روزنامه نشاط هم‌چنین نوشت: «دانشجویان از پرتاب دهها گاز اشک‌ آور و شلیک صدها تیر هوایی در جریان این هجوم خبر دادند که این اخبار از سوی دیگر اهالی ساکن ساختمانهای مسکونی این خیابان تأیید شد.‌ از سوی دیگر گفته می‌شود در این هجوم سه یا چهار دانشجو نیز کشته شده‌ اند و حدود ۳۰۰دانشجو نیز مجرو ح و حدود ۴۰۰تن از دانشجویان بازداشت شده‌‌اند… عصر دیروز هم چنین شایعه کشته شدن ۳تن از دانشجویان از جمله یکی از قهرمانان تیم ملی قایقرانی و ضربه مغزی ۵ تن از دانشجویان قوت گرفت… گفته می ‌شود دست یکی از دانشجویان حاضر در محل نیز قطع شده است… در اطراف کوی دانشگاه پرچم سیاه نصب شده و جمعی از مردم پشت سر نیروهای ضد شورش و در  خیابانها و کوچه‌ های اطراف تجمّع کرده‌اند…  یک مسئول دفتر تحکیم وحدت در تماس با خبرنگار ما خبر کشته شدن چند تن از دانشجویان را تأیید کرد…»

       ـ ۱۹تیر:  ‌‌به ‌‌گزارش خبرگزاری رژیم، معین، وزیر فرهنگ و آموزش عالی، طی یک نامه محرمانه خطاب به ‌خاتمی که رونوشت آن برای خامنه ‌ای، وزیر اطلاعات و وزیر کشور ارسال شده، گوشه ‌هایی از جنایتی را که نیروی انتظامی در کوی دانشگاه تهران مرتکب شد، گزارش کرده است. متن این نامه را در زیر می خوانید:
   «حدود ساعت۲۳/۳۰ [بیست و سه و سی دقیقه]  شب جمعه تاریخ ۷۸/۴/۱۸  [۱۸تیر۷۸] دانشجویان خوابگاه کوی دانشگاه تهران اعتراض آرامی به تصویب اصلاحیه قانون مطبوعات و تعطیلی روزنامه ”سلام“ داشته ‌اند که در خیایان کارگر شمالی تجمّع کرده و حرکت می‌ کنند. این حرکت مسالمت ‌آمیز در شُرُف خاتمه بود که متاٌسفانه فرماندهی غیرمسئولانه بخشی از افراد نیروی انتطامی با همکاری افرادی که لباس شخصی داشته ‌اند، به ضرب و شَتم دانشجویان به طرز فجیع و دستگیری آنها پرداختند... نیروی انتظامی عمل‌ کننده متاٌسفانه... با فرمان فرمانده دیگر وارد عملیات به داخل خوابگاهها حالت هجوم گرفته و داخل ساختمانها و اتاق و حتی ساختمان دانشجویان خارجی شده و به ضرب و شَتم خونین پرداختند و به ‌شکستن شیشه و ویران کردن و خُرد کردن تجهیزات و اموال عمومی مبادرت کردند و کوی را به قُرُق درآوردند و با ایجاد رُعب و وحشت و به‌ کاربردن الفاظ رکیک و مُستَهجَن به زدن آنها پرداختند و دستور تخلیه خوابگاهها و تعطیل کردن خوابگاهها و پلمپ کردن آنها را صادر می کنند…»

     ـ ۱۹تیر: ‌‌به‌ نوشتهٌ روزنامهٌ «خرداد»، صدیقه وَسمَقی، سخنگوی «شورای اسلامی تهران»، پس از بازدید از کوی دانشگاه گفت: «پله‌ ها و سطح راهروها همه آغشته به خون بود. یخچالها در کنار راهروها خُرد و شکسته افتاده بود. تمام اتاقها ویران و به هم ریخته و درها شکسته بود. روی خرده شیشه‌ها راه می رفتیم. عده زیادی از دانشجویان با سر و روی مجروح در آن ‌جا دیده می‌شدند. غارتگران عده زیادی از دانشجویان را، بنا بر اظهار دانشجویان حاضر، ربوده، با خود برده بودند. دانشجویان در خواب بودند که با باتوم بر سر آنان کوفتند و با قمه و پنجه ‌بوکس و شیشه به جان آنان افتادند. دانشجویان دور من جمع شدند و با عصبانیت و پرخاش از من می ‌خواستند که خبر این جنایات را منعکس کنم‌…
      یک دانشجوی پاکستانی که دو پایش در گچ بود، گفت مرا پرت کردند و دو پایم آسیب دیده است. او در حالی که روی تختی در گوشه راهروی بیمارستان خوابیده بود می‌ گفت چرا از ما میهمانان این‌ طور پذیرایی کردند؟»
    روزنامه «خرداد» هم‌چنین نوشت: «رحمت الله خسروی, یکی از اعضای شورای شهر تهران, در گفتگو با خبرنگار ما مشاهدات خود را چنین عنوان کرد… بعضی از اتاقها به صورتی بود که گویی در آن انفجار رخ داده باشد… به نظر می رسید آتش سوزیهای متعددی وجود داشته است… لکه های خون نیز در جای جای ساختمانها روی دیوار دیده می شد…».
    به‌نوشتهٌ روزنامه «خرداد»، «گفته می شود که (کوهی)، معاون مدیر کل امور خوابگاههای دانشگاه تهران، که از ورود مأموران به داخل محوطه خوابگاه ممانعت به عمل آورده, بازداشت شده است…»

    ـ ۱۹تیر: ‌‌گزارش خبرگزاری رسمی رژیم (ایرنا) از زبان یکی از معاونان دولت خاتمی: «یک معاون وزیر کابینهٌ خاتمی ـ‌ که‌ از نزدیک شاهد روند تجمّع اعتراض‌آمیز دانشجویان در کوی دانشگاه و درگیری آنها با نیروی انتظامی بوده است و خواست نامش فاش نشود‌ـ گفت پس از وقوع درگیری در کوی دانشگاه در روز جمعه‌ بسیاری از مقامات کشوری از جمله‌ چندتن از معاونان رئیس‌جمهوری، وزیران بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، فرهنگ و آموزش عالی، کشور و معاون وزیر اطلاعات و جمعی از نمایندگان مجلس در محل حاضر شدند». این مقام رژیم اعتراف می ‌کند که نسبت به «حضور این مسئولان، دانشجویان اظهار بی ‌اعتمادی می ‌کردند». وی در اشاره به خواستهای دانشجویان گفت: «یکی از خواستهای دانشجویان این بود که‌ خیابان نباید پاکسازی شود تا مردم با دیدن آثار درگیری و خونهای ریخته ‌‌شده متوجه‌ شوند چه جنایتی در حق دانشجویان شده است».

   ـ ۱۹تیر, ‌‌روزنامهٌ «ایران»‌ـ «مدیر کل روابط عمومی دانشگاه تهران» گفت: «متأسفانه در این هَجمهٌ بی ‌منطق، در حدود ۱۰۰۰تن از دانشجویان پس از ضرب و شَتم دستگیر و به بیرون کوی دانشگاه منتقل شدند و تاکنون خبری از آنها نیست… در اثر این حمله تعداد زیادی از دانشجویان از ناحیه سر و دست، پا و شکم, شدید, مجروح شدند که تنها تعدادی از آنها به بیمارستان منتقل شدند... دکتر معین، وزیر فرهنگ و آموزش عالی، با حضور در بیمارستان شریعتی ضمن ابراز همدردی با دانشجویان و ابراز تأسف از فاجعه به عمل آمده، در پاسخ یکی از دانشجویان که پرسید: چرا به حال ما رسیدگی نمی‌ کنید و اجازه می ‌دهید توی سر ما بزنند؟ گفت: من از این فاجعه متأسفم، همان ‌طور که توی سر شما می ‌زنند، توی سر ما هم می ‌زنند».   

 ـ ۱۹تیر ـ ‌‌روزنامهٌ  «نشاط»  نوشت: «در این هجوم سه یا چهار دانشجو نیز کشته شده‌ اند… یک مسئول دفتر تحکیم وحدت در تماس با خبرنگار ما خبر کشته شدن چند تن از دانشجویان را تأیید کرد…»

 ـ ۱۹تیر ـ  ‌‌روزنامهٌ «صبح امروز» نوشت «تعداد کشته‌شدگان به ۹‌نفر رسیده است».

ـ ۱۹ (۱۰ ژوییه) ـ خبرگزاری فرانسه: «صدها نفر از دانشجویان, امروز شنبه, برای سومین روز، دست به تظاهرات زده ‌اند تا علیه اقدام پلیس در کوی دانشگاه تهران که شب گذشته اتفاق افتاد و ۳نفر، بنا به گزارش مطبوعات, طی آن کشته شدند، اعتراض نمایند.‌ تظاهرکنندگان که یک پیراهن به خون‌آلوده را بالا گرفته بودند، شعار می ‌دادند "دانشجو بپاخیز!، برادرت کشته شد!".
برخی از دانشجویان که صورت خود را با پارچه پوشانده بودند، فریاد می ‌زدند "پلیس انتظامی خجالت!"، "استبداد را بس کنید"…»

    ـ ۱۹تیر ـ‌‌ تلویزیون رژیم: «جمع کثیری از دانشجویان دانشگاههای تهران, صبح امروز, به نشانهٌ اعتراض به حوادث اخیر کوی دانشگاه در مقابل در اصلی دانشگاه تهران اجتماع کردند. دانشجویان که از ساعتی قبل از مسیرهای مختلف به سوی دانشگاه تهران حرکت کرده بودند، در این اجتماع که با نظم خاصی همراه بود، خواستار ریشه‌ یابی حوادث توجیه ‌ناپذیر و خشونت ‌بار کوی دانشگاه، شناسایی محرّکان و مسبّبان آن و تأمین امنیت و حاکمیت قانون شده‌ اند... هوشیاری و شعور انقلابی دانشجویان مسلمان باعث ناکامی معدود عناصری شد که سعی می ‌کردند سمت و سوی خاصی به این اجتماع بدهند... تعدادی از دانشجویان در مقابل وزارت کشــور تجمّع کردند که در این میان برخی عناصر اقدام به شکستن در ساختمان وزارت کشور نمودند. در این مراسم، دکتر خلیلی عراقی رئیس دانشگاه تهران، حجت ‌الاسلام والمسلمین ابوترابی، مسئول نهاد نمایندگی ولی‌فقیه در این دانشگاه و چند نفر از دانشجویان در محکومیت حوادث اخیر کوی دانشگاه سخنرانی کردند. دانشجویان مسلمان در پایان این مراسم، نماز ظهر و عصر را به جماعت در مسجد دانشگاه اقامه کردند. گزارش دیگری از خبرگزاری جمهوری اسلامی حاکی است، تعدادی از دانشجویان در مقابل وزارت کشور تجمع کردند که در این میان برخی عناصر اقدام به شکستن در ساختمان وزارت کشور نمودند، اما اکثر دانشجویان ضمن مخالفت با این اقدام درخواستهای خود را با مقامات وزارت کشور مطرح کردند».

     ـ ۱۹تیر ـ تلویزیون رژیم: «به دستور رئیس محترم جمهوری اسلامی ایران، دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی، با تشکیل جلسه فوق ‌العاده پیرامون حوادث و فجایع اخیر کوی دانشگاه، تمام جوانب حادثه تأسّف ‌بارِ برخورد با دانشجویان و ورود به حریم کوی دانشگاه را بررسی و تصمیمات مهمی اتّخاذ کرد. در این رابطه وزیران فرهنگ و آموزش عالی، بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، وزیر کشور و مقامات امنیتی، گزارشهای مشروح درگیریها، خسارات و برخورد با دانشجویان را طرح کردند و مقرّر شد:
۱ ـ این حادثه تأسّف ‌بار به هیچ وجه قابل قبول و گذشت نیست و دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی این حرکت را محکوم کرده و با دانشجویان، مجروحان و حادثه ‌دیدگان اظهار همدردی می‌ کند.
۲ ـ دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی، گروه ویژه ‌یی را برای بررسی همه‌ جانبه و رسیدگی دقیق به ابعاد، علل و عوامل پیدا و پنهان واقعه و شناسایی دقیق و برخورد قاطع با گروههای فشار که با حرکتهای غیرقانونی خود، منشأ مشکلات فراوان هستند، تعیین و مقرّر داشت، مقام دستوردهنده ورود نیروهای انتظامی به کوی دانشگاه عزل و برابر مقررات جاری با او رفتار شود.
۳ ـ کلیه خسارات مادی و معنوی وارده به دانشجویان جبران و خرابیهای حاصله ترمیم گردد.
۴ ـ کلیه بازداشت شدگان آزاد شده‌ اند و دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی گروهی را برای پیگیری و رسیدگی به مجروحان حادثه تعیین و ترتیبات مداوای فوری آنان را معمول داشته است.
۵ ـ دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی از عزیزان دانشجو می‌ خواهد که با حفظ آرامش و با تکیه بر روشهای قانونمند این شورا را در پیگیری این حادثه تأسّف ‌بار یاری نمایند.
۶ ـ جمعبندی دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی به استحضار مقام معظّم رهبری و فرمانده کل قوا رسید و ایشان مصوّبات دبیرخانه را مورد تأیید قرار داده و بر ضرورت پیگیری امر تأکید فرمودند».

    ۱۹ تیر ـ رادیو رژیم: «آیت ‌الله جنتی، رئیس شورای عالی نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاهها، از حوادث اخیر کوی دانشگاه تهران به عنوان حوادثی تلخ و به‌ دور از قداست دانشگاه و رسالت نیروی انتظامی یاد کرد و گفت: ‌”حادثه،‌ حادثه بسیار ناگواری بود و حتماً باید مسبّبین اصلی شناخته شوند و مجازات شوند. خسارات جبران بشود. این حادثه‌ یی بسیار منفی بود که باید درسی برای آینده باشد و موجب پیشگیری و مانع تکرار حوادث این‌چنین گردد و از آسیب ‌دیدگان حادثه باید عذرخواهی بشود و باید حرمت آن کسانی که در این جریانها بدون جهت آسیب دیده ‌اند، محفوظ بماند».

   ۱۹ تیر ـ روزنامه «رسالت»: ‌«سه وزیر کابینه، دو مشاور رئیس جمهور، معاون سیاسی وزیر کشور و چند تن از نمایندگان در غائله حاضر شدند و با کتک و سنگ و تحقیر پذیرایی شدند و بعضی از آنها سخنان تحریک آمیز بر زبان جاری کردند… در حالی که دانشجویان معترض به وزیر کشور، وزیر آموزش و پرورش عالی و دو تن از نمایندگان اجازه صحبت ندادند... و با شعار، "وزیر کشور ما، استعفا، استعفا"، "وزیر بی ‌کفایت، استعفا، استعفا"… وزیر کشور و هیأت همراه را مجبور به ترک محوّطه کوی کردند…»
     «رسالت» در ادامه گزارش نوشت: «آیا تظاهرات خیابانی غیرقانونی، پرتاب سنگ و کوکتل مولوتوف به سمت نیروی انتظامی، بستن خیابان، تخریب اموال عمومی، اندیشه و تفکّر است یا اقدام علیه نظام!… معترضین در حمله به نیروی انتظامی از کوکتل مولوتوف دست ‌ساز استفاده نمودند…»

‌   ـ ۱۹ تیر ـ روزنامه «کیهان»: «…بعدازظهر جمعه [۱۸ تیر] با پرتاب کوکتل مولوتف از سوی دانشجویان به سمت نیروی انتظامی درگیریها وسعت بیشتری به خود گرفت و چند تن از ماٌموران نیروی انتظامی بر اثر پرتاب کوکتل مولوتف به شدت زخمی شدند… تهیه مقادیر زیادی کوکتل مولوتف توسط برخی کسانی که در جمع دانشجویان بودند و به کرّات علیه مأموران نیروی انتظامی به ‌کار گرفته شد موجب تعجب برخی حاضرین شده بود.‌ موتورسیکلت خبرنگار روزنامه قدس توسط جمعی از دانشجویان معترض به آتش کشیده شد و لاشه آن در خیابان کارگر رها شد... تاج زاده، معاون سیاسی امنیتی وزارت کشور، در جمع دانشجویان حضور یافت و گفت: دانشجویان نباید خشونت را با خشونت پاسخ گویند به گفتهٌ شاهدان پس از اتمام سخنرانی تاج زاده که با سخنان تند یکی از دانشجویان مواجه شد، درگیری میان دانشجویان و نیروی انتظامی و نیز عده‌یی با لباسهای شخصی تا نیمه شب ادامه یافت…
      وقتی نماینده وزارت کشور به فاصله چند ساعت پس از آغاز تجمع غیرقانونی در جمع آنها حاضر شده و آنها را دعوت به ترک محل می‌ کند، به این خواسته وقعی نمی نهند و از آن پس به مدت نزدیک به ۴۲ ساعت با بستن راه و آتش زدن وسایل و خردکردن بلوکهای سیمانی به جنگ و گریز خیابانی با نیروهای دولت می ‌پردازند و دست آخر به وزیر کشور هم که برای دعوت آنها به آرامش در جمعشان حضور یافته، پیشنهاد استعفا می ‌دهند!...
    پس از آن که تاج‌زاده در سخنان خود کشته شدن تنها یک نفر را در واقعه کوی دانشگاه تأیید کرد، گروهی از دانشجویان سخنان وی را ناتمام باقی گذاشته و به سمت خیابان ولی‌عصر حرکت کردند. این گزارش حاکی است که پیشاپیش راهپیمایی‌کنندگان، عده‌یی موتورسوار و افرادی مسلح به چوبهای بلند در حرکت بودند که اقدام به بستن خیابانها و بازرسی خودروهای عبوری می ‌کردند…
     نکته قابل توجه، عباراتی است که در خلال هدایت این بلوا از زبان برخی از غریبه ‌های حاضر در صحنه ـ‌ که صورتهای خود را نیز پوشانده بودند ‌ـ شنیده می شد».
     «کیهان» چند «عبارت» از زبان غریبه ها را می آورد: «سلام بهانه است، مسألهٌ ما کل ایران است». «ما می ‌خواهیم فرمانده نیروی انتظامی را به زیر بکشیم»، «هدف ما، تأمین دموکراسی و…است».

    ـ ۱۹تیر ـ روزنامه «کار وکارگر»: «به ‌گفته یکی از شاهدان, در جریان حمله دوم گروه موسوم به ”انصار حزب ‌الله“, که با ورود نیروی انتظامی به خوابگاه همراه بود. یکی از دانشجویان از پنجره طبقه دوم خوابگاه به پایین پرت شد. دستگاه کامپیوتر وی نیز به روی سر او فرود آمد... برخی از افراد گروه مهاجم (انصار حزب الله) به بیمارستان سینا حمله کرده و کادر پزشکی آن را مضروب ساخته ‌اند».

     ـ ۱۹ تیر ـ ‌‌روزنامه «خرداد»: «منیره نوبخت و فائزه هاشمی، دیروز در جمع دانشجویان تحصّن ‌کننده حاضر شدند و به سخنان دانشجویان گوش دادند. گفتنی است دانشجویان معترض از فائزهٌ هاشمی استقبال نکردند و حاضر نشدند برای آنها سخنرانی کند. وی فقط توانست از مجروحان حادثه دیدار کند».

    ـ ۱۹ تیر ـ به‌ نوشته روزنامه «صبح امروز»، «سفارتخانه‌های کشورهای کنیا، آذربایجان، نیجریه، پاکستان، افغانستان، هندوستان و تاجیکستان، دانشجویان تبعه کشورشان را از دانشگاه خارج ساخته و نسبت به بازگردانیدن آنها به کشورهایشان اقدام کرده ‌اند…»

    ـ ۱۹ تیر ـ روزنامه «خرداد»: «... دانشجویان با انتقاد از عملکرد صدا و سیما در پخش اخبار یکسویه و غیرواقع، نسبت به پخش خبر کذب درگیری دانشجویان با مردم اعتراض کرده، انعکاس دروغ و غیرواقع اخبار مربوط به تحصّن دانشجویان را محکوم کردند و خواستار استعفای [علی] لاریجانی شدند…»
     روزنامه «خرداد» به نقل از یک دانشجو, که از بازداشت ‌شدگان بود، نوشت: «یک مقام ارشد [امنیتی] با تأکید به ما گفت، بی ‌انضباطی را به‌ هیچ‌ وجه تحمل نمی ‌کنیم. اگر قرار باشد خونریزی شود و کسی هم کشته شود، برای ما مهم نیست...
   این دانشجو به نقل از مقام امنیتی مزبور, که ماجرای کوی دانشگاه را با حادثه شهرستان قزوین در سال۶۵ مقایسه کرده بود، گفت: "حادثه قزوین را با گستردگی‌ یی که داشت سرکوب کردیم، به رفقایتان بگویید که سرکوب شلوغی کوی کاری ندارد"».

     ـ ۱۹ تیر ـ  «دفتر تحکیم وحدت» در «بیانیهٌ بسیار مهمی»‌ که در روزنامه «صبح امروز» درج شده، «یک هفته عزای عمومی اعلام کرد و از دانشجویان خواست با پیراهنهای مشکی در دانشگاه حضور یابند». این دفتر, «خواستار برکناری و محاکمه فرمانده نیروی انتظامی و محاکمه مسبّبین حادثه کوی دانشگاه شد و اعلام کرد: "عامل قتلها [ی زنجیره یی = سعید امامی] مرده، طرّاحان و آمران واقعی زنده ‌اند».

     ـ ۱۹ تیر ـ  روزنامه «ایران»:‌ «از تریبونی که از تحصّن دانشجویان در مقابل دانشگاه تهران اداره می ‌شود به دانشجویان و مردمی که هم‌ چنان در مقابل دانشگاه حضور دارند، اطلاع داده شد که شمار دانشجویان جان باخته در پی وقایع اخیر کوی دانشگاه تهران به ۵نفر رسید. پیشتر در این اجتماع از مرگ ۳دانشجو خبر داده شده بود. گفته شد که این خبر در تماس با بیمارستانهایی که دانشجویان مجروح در آنها بستری هستند, دریافت شده است. فردی که از پشت تریبون خبر مرگ ۲دانشجوی دیگر را داد گفت که اطلاع پیدا کرده است حال چند تن دیگر از دانشجویان بستری در بیمارستان وخیم می ‌باشد».

   ـ ۱۹تیر ـ روزنامه «نشاط»:‌ «یک منبع مطلع اعلام کرده است که محمد فرجی، دانشجوی دانشکده حقوق، در ناآرامیهای روزهای گذشته کشته شده است».

  ـ ۱۹ تیر ـ به نوشته روزنامه «خرداد»، «دهها تن از دانشجویان که حال آنان وخیم گزارش شده، در دست نیروهای امنیتی هستند و متأسفانه تلاشها و پیگیریهای ما برای کسب خبر از آنان بی ‌نتیجه مانده است. دانشجویان مجروح حادثه اخیر توسط نیروهای انتظامی از سه بیمارستان دکتر شریعتی، ابن‌سینا و امام خمینی جمع ‌آوری شده و به بیمارستانهای این نهاد منتقل شده ‌اند».
    ـ برخی از شعارهای تظاهرات دانشجویان, به نقل از روزنامه «خرداد» ۱۹تیر:
 «"عزا, عزاست امروز،‌ روز عزاست امروز، ‌دانشجوی آزاده صاحب عزاست امروز"، "می‌کشم، می‌کشم آن که برادرم کشت"، "توپ، تانک، مسلسل دیگر اثر ندارد"، "دانشجوی آزاده از حرمتت دفاع کن"، "چوب، چماق, چاقو, دیگر اثر ندارد، به مادرم بگویید دیگر پسر ندارد"، "لطفیان نالایق اخراج باید گردد"، ‌"دانشجو بپاخیز, برادرت کشته شد"، ‌"صدا و سیمای ما, خجالت، خجالت"، ‌"دانشجو می ‌میرد، ذلّت نمی ‌پذیرد"، "دانشجوی آزاده، شهادتت مبارک"،‌ "خاتمی، خاتمی واکنش، واکنش،‌ اقتدار، اقتدار"،‌ "یک مملکت، یک دولت، آن هم به رأی ملت"،‌ "فرمانده آدمکش, اعدام باید گردد"، ‌"ما پیرو حسینیم, هیهات من الذّله"، "ای ملت آزاده، حمایت، حمایت"، ‌"۱۸تیرماه، ۱۶آذر ماست"، "چراغ لاریجانی خاموش باید گردد"،‌"برادر شهیدم،‌ راهت ادامه دارد"، "ای ملت آزاده،‌ دانشجویت کشته شد"، ‌"ای ملت باغیرت،‌ حمایت، حمایت"،‌ "هموطن، هموطن حمایت حمایت"،  "نیروی انتظامی ننگت باد"،  "پلیس به این بی‌ غیرتی، هرگز ندیده بوده ‌ایم"».

هلندیها مسئول مرگ سه سربرنیکایی می‌باشند

 

 

دادگاه حکم داد که هلندیها مسئول مرگ سه سربرنیکایی می‌باشند

سه‌شنبه، ۱۴ تیر ۱۳۹۰ / ۰۵ ژوئیه ۲۰۱۱
خبرگزاری فرانسه ۱۴ تیر، یک دادگاه استیناف در هلند حکم داد که دولت هلند مسئولیت مرگ سه مسلمان دراثنای کشتار ۱۹۹۵ سربرنیتکا    که  خانواده‌هایشان پرونده شان را بجریان انداختند را بعهده‌دارد. این دادگاه در یک بیانیه گفت، ”دولت هلند مسئولیت مرگ سه مرد مسلمان بعد از سقوط سربرنیکا در شرق بوسنی که تحت حفاظت حافظان صلح ملل‌متحد هلندی بودند، را بعهده‌دارد.
نیروهای صرب بوسنی، زرهی های  سبک هلندی را در منطقه محاصره شده ای که تحت حفاظت سازمان ملل بود،   جایی که  هزاران مسلمان از روستاهای اطراف در آنجا برای حفاظت دورهم جمع شده بودند، کنار زده  و دست به ارتکاب بدترین جنایت اروپا از جنگ جهانی دوم تاکنون زده بودند.
در روزهای بعد آنها ۸۰۰۰ مرد و پسر مسلمان را اعدام کردند. این حوادث توسط دو دادگاه بین‌المللی به‌عنوان قتل‌عام مشخص شد.
دادگاه در حکمش اعلام کرد، گردان هلندی ”نباید این مردان را به صربها تحویل می‌دادند ”…

انگلستان حقوق بشر را در عراق نقض کرده است



دادگاه اروپا: انگلستان حقوق بشر را در عراق نقض کرده است!

جمعه، ۱۷ تیر ۱۳۹۰ / ۰۸ ژوئیه ۲۰۱۱
بنا به حکم دادگاه اتحادیه اروپا مبنی بر بدرفتاری با عراقیان، انگلستان حقوق‌بشر را نقض کرده است. دادگاه حقوق‌بشر اروپا در یک مرحله مهم در پروسه قضایی، انگلیس را یک قدرت اشغالگر بعد از تعدی به عراق دانست که از انجام تحقیقات موثر در مورد کشتار شهروندان از خود بی‌کفایتی نشان داده است.
تصمیم دادگاه استراسبورگ می‌تواند سیلی از دعاوی را علیه وزارت دفاع باز کند و فشار بیشتر برای تحقیقات در مورد رفتار نیروها در داخل و بیرون شهر بصره بعد از اشغال ۲۰۰۳ بیاورد.
به گزارش سایت گاردین ۱۶ تیرماه: با گسترش مسئولیت، فراتر از محدوده داخلی و خارج از مرز مشترک اروپا، این حکم تاثیرات فراگیری برای عملیاتی نظامی در سراسر جهان خواهد داشت.
این پرونده توسط کانون وکلای مدافع در بیرمنگام از جانب عراقیانی که مدعی بودند در فاصله سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۶ اقوامشان بطرق مختلف توسط سربازان انگلیسی به ضرب گلوله کشته شده، مورد تجاوز قرارگرفته، ناپدید شده یا شکنجه شده بودند، مطرح گردیده است.
دادگاه در تصمیم خود  گفت، ”به‌دنبال برکناری رژیم بعثی از قدرت و تا زمان قابلیت اجرای دولت انتقالی، انگلستان (بهمراه آمریکا) مفروض گرفتندکه در عراق انجام برخی از اختیارات طبیعی عامه  توسط دولت مستقل اعمال می‌شود.
به‌طور خاص انگلستان اختیارات و مسئولیت برای حفظ امنیت در جنوب شرقی عراق را برعهده گرفته بود.
در این شرایط استثنایی یک ارتباط حقوقی و قضایی  بین انگلستان و افرادی که در عملیات امنیتی توسط نیروهای بریتانیا بین می تا ژوئن۲۰۰۳  کشته شده بودند، وجود داشت. از آنجا که خویشاوندان متقاضیان (این پرونده) در حین این عملیات امنیتی در آن مدت کشته شدند لازم است انگلستان یک تحقیق را در مرگ  آنان انجام بدهد.
از میان کسانی که کشته شدند حازم السکینی۲۳ساله بود که توسط یک گشتی ارتش بریتانیا کشته شد. در شهادتنامه او که توسط برادرش قرائت می‌شد وی توضیح داد که در ۴ اوت ۲۰۰۳ اعضای خانواده آنها در روستایی به‌نام مجیدیه در مراسم خاک سپاری شرکت داشتند.
به گفته دادگاه در عراق مرسوم است که طی مراسم خاک سپاری شلیک هوایی می‌کنند. او گفت نیروهایی را دیده است که به برادر او و به یک مرد دیگر شلیک کرده و او را کشته‌اند درحالیکه هر دوی آنها غیرمسلح بوده و تنها در ۱۰متری این نیروها بودند و هیچ دلیلی برای این کار (شلیک) نبوده است.
دادگاه متوجه شد که هیچ تحقیق مؤثری در کشته شدن این ۵نفر نبوده است. دادگاه یادآور شد که در مقایسه، انگلستان یک تحقیق را در مرگ بها موسی  baha mousa یکی از کارکنان یک هتل انجام داده است. او در سال۲۰۰۳ در بازداشت سربازان بریتانیا بود که کشته شد. گزارش این تحقیق قرار است در فصل پاییز منتشر شود.
دادگاه به بریتانیا دستور داد که به هر یک از ۵تن متقاضی ۱۷۰۰۰ یورو (۱۵۲۰۰ پوند) خسارت بپردازد و حکم داد که آنها مشترکا ۵۰۰۰۰ یورو هزینه را تقبل کنند.
  دادگاه استراسبورگ هم‌چنین در مورد کیس دوم، الجده   علیه انگلستانal jedda v united kingdom، حکم کرد که بازداشت نامحدود یک شهروند بریتانیایی- عراقی در مجتمعی در بصره که توسط نیروهای بریتانیایی اداره می‌شد، غیرقانونی بود.
  هیلال عبدالرزاق علی الجد ۵۳ساله hilal abdul-razzaq ali al-jedda ،   به مدت ۳سال در بازداشت بود. ارتش مدعی بود که او مسئول عضوگیری تروریستها در خارج از عراق بود تا در آنجا دست به قتل و کشتار بزنند، اما هیچ اتهام جنایی علیه وی اقامه نشد.
  اریک متکالف eric metcalfe، رئیس گروه حقوق بشری عدالت گفت، ”این احکام ۲ پیام روشن را به بیرون می‌فرستد. وظایف دولت بریتانیا تحت قانون حقوق‌بشر در داور dover متوقف نمی‌شود، و آنها را نمی‌توان بسادگی با احکام شورای امنیت ملل‌متحد جابجا نمود. این روز خوبی برای حاکمیت بین ا لمللی قانون است".
  فیلیپ شینر shiner گفت، ”این یک قضاوت تاریخی است... و یک روز مهم برای موکلین ما، موکلینی که بسیاری از آنها اکنون می‌توانند آن‌چه را که وزارت دفاع مدتها از آنها دریغ می‌کرد، -- یک تحقیقات علنی برای افشای حقایق موجود در مورد آن‌چه که ارتش بریتانیا با آنها و با عزیزانشان کرد --، اعمال کنند.
  جیم دافیduffy، یکی دیگر از وکلای قربانیان افزود، ”قضاوت دادگاه پیام روشنی را می‌فرستد: هر گاه سربازان یا ماموران دولتی عمل می‌کنند، باید در خلال این عمل، جانب عدالت را بگیرند و عادلانه عمل کنند و نه این‌که حقوق‌بشر را نقض نمایند. اکنون باید با خشونت، تحقیر مذهبی، بدرفتاری جنسی، و در بسیاری موارد، کشتارهای بی‌رویه که موکلین ما متحمل شدند، مقابله گردد ”.»

سلسله مقالات عبدالعلی معصومی مقاومت در برابر خشونت .قسمت اول


۳۰خرداد و گناه مقاومت دربرابر خشونت!

جمعه، ۱۷ تیر ۱۳۹۰ / ۰۸ ژوئیه ۲۰۱۱
شماره ۱-
امسال در سی امین سالگرد ۳۰خرداد۶۰, که با گردهمایی پرشکوه ویلپنت پاریس همزمان بود, باز هم به روال سالهای پیش, و البته با شدّتی بیشتر, «مبارزه قهرآمیز» مجاهدین, با شمشیر آخته ایادی وزارت بدنام اطلاعات آخوندی و همپیوندان رنگارنگ آن رویاروی شد. ازجمله, آخوند مصلحی, وزیر اطلاعات بدنام آخوندی در یکی از تلویزیونهای رژیم به نام «پِرس, تی, وی» در روز ۴تیر, پاسدار نقدی, رئیس بسیح, پاسدار اخوان فرد, رئیس «بسیج حقوقدانان» رژیم و مهمان پرست, سخنگوی وزارت خارجه رژیم, در تلویزیون آخوندی در همان روز  ۴تیر, و همپویان آنها, از جمله, فرخ نگهدار در سایت آیت الله «بی,بی,سی» در مقاله «۳۰خرداد, نتیجه یک اشتباه محاسبه فاجعه بار».
این بار نیز مانند سالهای پیش مجاهدین را در تحمیل «مبارزه قهرآمیز» به رژیم مقصّر شمردند و همان ورد همیشگی شان را, که مجاهدین آغازکننده این شیوه از مبارزه  بودند, تکرار کردند و برای گشوده شدن راه «مبارزه مسالمت آمیز», قلع و قمع مجاهدین را خواستار شدند. همان درخواستی که رفسنجانی در نخستین سال آغاز «مبارزه مسلحانه» مجاهدین, باب آن را گشوده بود. رفسنجانی, در نماز جمعه ۱۸دیماه ۶۰, در این باره گفته بود: «می توانیم, درصورتی که محیطِ جنگ به وجود نیاورند و آشوب به پانکنند, با آنها زندگی مسالمت آمیز داشته باشیم؛ می توانند حزب داشته باشند, روزنامه داشته باشند...»  دو هفته بعد, باز مدّعی شد:  «وقتی ”تروریسم“ بخوابد, ما زبانها و قلمها را, کاملاً, آزاد و مطمئن خواهیم کرد... آزادیهای معقولی که در یک رژیم مردمی می شود داد...» (روزنامه اطلاعات, ۳بهمن ۱۳۶۰).
کسانی که در دو سه سال اول حکومت خمینی, خود, در  متن رویداهای سیاسی بودند و از نزدیک دستی بر آتش داشتند, به خوبی می دانند که تحمیل کننده واقعیِ «محیط جنگ» و «آشوب», چه کسانی بوده اند و کی ها بودند که مبارزه سیاسی مسالمت آمیز را به زیان خود می دیدند و آن را به درگیریهای نظامی و خونین کشاندند؟
در آغاز چیرگیِ خمینی, قاطبه مردم ایران گوش به فرمانش بودند و دستگاه ریشه دار آخوندی که در هر دِهکوره یی, سخنگو و زمینه تبلیغ داشت, سایه سلطه او را بر دلها و ذهنهای مردم سراسر ایران گسترده بود, درحالی که برای گروههای سیاسی, مثلاً, سازمان مجاهدین, زمینه مساعدی برای فعالیت سیاسی علنی وجود نداشت. به این علّت,  سازمان مجاهدین, در آن زمان, از نظر تشکیلاتی و بالفعل, گروه کوچکی بود که در اثر سالها اختناق حاکم بر جامعه و تبلیغات زهرآگین ساواک شاه علیه این سازمان و به ویژه ضربه کمرشکن درون تشکیلاتی سال ۱۳۵۴ (= ضربه «اُپورتونیستهای چپ نما») نتوانسته بود خود را, به خوبی, به مردم بشناساند و با پایگاه مردمی اش پیوند بخورد. از این رو, به فضای سیاسی مسالمت آمیزی نیاز داشت تا خود را به مردم بشناساند و پشتیبانی آنها را به سوی خود جلب کند. در حقیقت, کار سیاسی آگاهگرانه دو سه سال پس از انقلاب ۵۷ بود که مردم  را با سازمان مجاهدین آشنایی داد و پشتیبانی گسترده آنان را برانگیخت. در پی آن گونه فعالیتها بود که مردم دریافتند پیشتازان پاکباز سازمان مجاهدین یا فدائیان و دیگر همسنگران آنها بودند که در سالهای اختناق و شکنجه و کشتار, که مبارزه بهایِ جان می طلبید, جانشان را در طبَقِ اخلاص نهادند و بی پروای سود و زیان, خود را برای رهایی مردم دربندشان به آب و آتش زدند و در این راه از شکنجه و زندان و تیرباران باکی نداشتند, حال آن که خمینی و آخوندهای همدست او ـ که به بهای جانبازیهای مجاهدین و فداییان و مردم پاکباخته, که ده ده و صدصد در خیابانها و میدانهای تیر در سراسر ایران پرپر شدند, رِدای حکومت به تن کرده بودند ـ نه تنها, اغلب, از این رزم نابرابر خونین برکنار بودند, حتی بعضاً با گردانندگان رژیم خودکامه شاه همدستی هم داشتند.
مبارزه سیاسیِ آگاهی بخش در میان مردم, و در نتیجه, آگاه شدن آنها, به سود گروههای سیاسی, مانند مجاهدین و فدائیان بود که ریگی به کفششان نبود و حسابشان پاک بود و از «محاسبه» باکی نداشتند و آشکار شدن گذشته پرافتخارشان, نه تنها برای آنها زیان بخش نبود, بلکه, به سودشان بود. امّا, گردانندگان رژیم نوپا, به عکس, زمانی که مردم به پاخاسته در زیر رگبار گلوله های ساواک و ارتش شاه پرپر می شدند, با هایزر و قره باغی و تیمسار مقدّم, برای فرونشاندن شور انقلابی مردم, در پنهان, به بند و بست و توطئه چینی مشغول بودند, چرا که اگر خیزش میلیونی مردم به مبارزه مسلحانه علیه رژیم شاه و سرنگونی قهرآمیز آن سمت و سو می یافت, راه پیشتازان مبارزه مسلحانه هرچه بیشتر گشوده می شد و عرصه را بر دغَلکاران مردم فریب تنگ میکرد و طبل رسواییشان از بام آگاهی مردم به زمین میافتاد و دیگر قادر نبودند, با بندوبستهای پنهان, به ناحق, بر اریکه قدرت تکیه بزنند. 
   اگر واقعاً ریگی به کفش خمینی و همدستانش نبود, چرا دانشگاهها را که آگاه ترین اقشار اجتماعی در آن گردهم آمده بودند, بیش از یک سال و اندی نتوانستند تحمّل کنند و بهناگزیر, به گونهیی وحشیانه آن «سنگرهای آزادی» را بستند؟ راستی, اوجگیری شور و آگاهی جوانان در این کانونهای پرخروش و تپش, برای چه کسانی هراس انگیز و زیان آور بود و چهره کدامین اهریمنانِ فرشته روی را از پرده بیرون میافکند؟ اگر واقعاً خمینی «فرشته» بود مگر از ایستادن دربرابر خورشیدِ آگاهی مردم هراسی داشت؟
خمینی و سینه چاکانِ رژیمش ادّعا می کنند اگر مجاهدین دست به قهر و خشونت نمی زدند, رژیم «ولایت مطلقه فقیه», منطبق با مقتضیات این روزگار, با دست و دل بازیِ تمام, آزادیهای سیاسی, اجتماعی, فرهنگی و اقتصادی را, بی هیچ راهبند و مانعی, در سراسر جامعه جاری می کرد؛ هم بهزنها آزادی می داد, هم دست جریان روشنفکری ایران را برای فعالیتهای فرهنگی و سیاسی بازمی گذاشت, هم بهخلق کرد و ترکمن و... خودمختاری می داد و هم میدان فعالیت آزاد دگراندیشان را باز می گشود و هم معتقدان به ادیان دیگر را برای تلاش در راه برگزاری شعائرشان آزاد می گذاشت و در این راه یار و پشتیبانشان بود, امّا, چون مجاهدین دست به قهر و خشونت بردند و «محیط جنگ» و «آشوب» به وجود آوردند, رژیمِ مشتاق آزادیِ خمینی, به ناچار, به خودکامگی چنگ آویخت. از این رو, باعث اصلیِ خشونت و اختناق در جامعه,  مجاهدین بودند و اگر آنها نبودند, نیازی به هیچ گونه اختناق و آزار و فشاری نبود و ایران در زیر چترِ حاکمیّت آخوندی, بهشتِ بَرین می شد و آزادی و آبادی و برابری و برادری و شادابی و فرخندگی بر سراسر ایرانزمین سایه می گسترد  و حاکمیت مردم, به طورکامل, برقرار می شد.
مرور مختصر رویدادهای دوره «مبارزه سیاسی» در آغاز حاکمیّت آخوندی (انقلاب ۵۷ تا ۳۰خرداد۶۰), به روشنی, نشان خواهد داد که حق با کیست و در آفتاب واقعیت, چهره خمینی و مسعود رجوی, اسلام خمینی و اسلام مجاهدین در عملکرد این دوره کوتاه دو ساله و نیمه, به خوبی روشن خواهد شد.
در این مرور, می توان وضع و حال «نهضت آزادی ایران» و «اکثریت», را, به عنوان دو نمونه از مدافعان نظام و معیاری برای سنجش رژیم خمینی در نظر گرفت و پی برد که ادّعای میدان دادن به گروههای دیگر, آیا در مورد این دو گروه «خودی» مصداق داشته است و آیا واقعاً اگر مجاهدین در صفحه روزگار سیاسی ایران در دوران خمینی پدیدار نمی شدند, این رژیم به «نهضت آزادی», «اکثریت» و هم اندیشان آنها, که همواره به التزامات نظام آخوندی وفادار ماندند, میدان میداد که آزادانه فعالیت کنند, نشریه انتشار بدهند و مراسم دلخواهشان را برگزارکنند,  و  این مجاهدین بودند که گردانندگان رژیم را ناچار کردند که این دایگانِ دلسوزتر از مادر را خانه نشین یا زندانی کنند و فضای فعالیت سیاسی در چارچوب قوانین رژیم  را از آنها بگیرند؟
ادامه دارد .

Dienstag, 5. Juli 2011

کارنامه خمینی دجال و سارق بزرگ انقلاب مردم ایران

- 

 

 

خمینی از تبعید تا انقلاب ۵۷

یک‌شنبه، ۱۷ بهمن ۱۳۸۹ / ۰۶ فوریه ۲۰۱۱
AddThis Social Bookmark Button
خمینی در ۱۳آبان ۱۳۴۳ از قم به فرودگاه مهرآباد تهران و از آن جا به ترکیه تبعید شد. تا  ۱۳مهر۱۳۴۴ که با پادرمیانی برخی از «علما»ی قم، از ترکیه به نجف فرستاده شد، در شهر بورسا اقامت داشت. مرتضی پسندیده، برادر خمینی، در باره این پادرمیانی می گوید: «من شنیدم که آقای جلیلی کرمانشاهی، که درخدمت آقای شریعتمداری بود، به دولت اطلاع می دهد که صلاح نیست امام در ترکیه باشد و ... باید فکری کرد و ایشان را برگرداند. آنها برگشتن امام را به صلاح نمی دانستند و پس از مذاکراتی که داشتند و با پیراسته، سفیر ایران در بغداد، نیز مشورت کردند. پیراسته صلاح را در این می بیند که آقا را به نجف تبعید کنند» (پابه پای آفتاب، جلد اول، ص۴۲).
 خمینی در یک سالی که در ترکیه بود، هیچ پیام و اعلامیه یی علیه رژیم شاه صادر نکرد. این حال در نجف نیز تکرار شد. حتّی، در نامه یی که در ۲۷فروردین ۱۳۴۶، همزمان با جشن تاجگذاری شاه، به هویدا، نخست وزیر وقت، نوشت، نخست، به طور غیرمستقیم به این جشن اشاره کرد: «...جشنهای غیرملی که به نفع شخصی در هر سال، چندین بار، تشکیل میشود و در هر فرصت مصیبتهای جانگذاز برای اسلام و مسلمین و ملت فقیر و پای برهنه ایران به بار میآورد»، سپس، این پرسش را مطرح کرد: «آیا علمای اسلام که حافظ استقلال و تمامیّت کشورهای اسلامی هستند، گناهی جز نصیحت دارند؟ آیا حوزه های علمی غیر از خدمت به اسلام و مسلمین و کشورهای اسلامی نگاهی دارند؟» (صحیفه نور، جلد اول، ص۱۳۶).
   او، همانند دیگر «علمای اسلام»، خواهان سرنگونی رژیم شاه نبود بلکه در پی سهمی در همان رژیم بود. به عنوان مثال، در سخنرانیش در روز ۱۸شهریور ۱۳۴۳، گفته بود: «... باید یک وزارت فرهنگی، یک فرهنگ صحیح باشد و فرهنگ هم حقّش است دست ما باشد. خوب ما در این مملکت یک وزارتخانه نداشته باشیم؟ همه وزرا از آمریکاست، خوب، یکی هم از ما. خوب، بدهید این فرهنگ را دست ما. خودمان اداره می کنیم. ما خودمان یک کسی را وزیر فرهنگ می کنیم و اداره می کنیم. اگر از شما بهتر اداره نکنیم، بعد از ۱۰ـ ۱۵سال ما را بیرون کنید. تا یک مدتی دست ما بدهید. وزیر فرهنگ را از ما قرار دهید... وزارت اوقاف می خواهید درست کنید. باید وزارت اوقاف از ما باشد نه این که شما تعیین کنید...» («صحیفه نور»، جلد اول، ص۹۸).
  او که تا بهمن ۱۳۴۹، به حاشیه نویسی کتابهای «علما»ی پیشین مشغول بود (مثلاً، کتاب «تحریر الوسیله» را که حاشیهیی است بر رساله «وسیله النّجات» مرجع معروف، سیدابوالحسن اصفهانی، در همین سالهای تبعید نوشت)، وقتی در ۱۹بهمن ۱۳۴۹ قیام سیاهکل رخ داد، به خروش آمد، چرا که وجود مبارزه مسلّحانه را تهدیدی برای ازمیان رفتن پایگاه تفکّر آخوندی و هم تهدیدی برای درهم شکستن رژیم خودکامه یی میدید، که او هرگز اندیشه «براندازی» آن را به ذهنش هم راه نداده بود. آخوند حمید روحانی که در نجف با او بود، در باره واکنش خشم آلود خمینی می نویسد: «در سال ۱۳۴۹ گروهک مارکسیستی و کمونیستی سیاهکل حرکتی کرد که اثر عمیقی بر ملت ایران گذاشت. مردم که از فشار ظلم بیحدّ رژیم جانشان به لب رسیده بود، از این حرکت به وجدآمدند و امیدوار شدند. خطر این بود که نهضت از مسیر راستین خود منحرف شود. در اینجا  بود که امام ضربه قاطع خود را وارد کردند و طی نامهیی به اتّحادیه دانشجویان مسلمان خارج کشور نوشتند: ”از حادثه آفرینی استعمار در کشورهای اسلامی، نظیر حادثه سیاهکل... فریب نخورید و اِغفال نشوید» (پابهپای آفتاب، جلد ۳، ص۱۶۳).
 او که دربرابر خیزش فداییان، این چنین بی محابا، به میدان آمد و آن را «حادثه آفرینی استعمار» نامید، دربرابر خیزش سازمان مجاهدین، با وجودی که رشد آنان را تهدید جدّی تری برای کاهش رونق بازار دستگاه آخوندی می دید، جراٌت نکرد، سخنی به انکار بگوید. امّا، کلامی هم در تاٌیید آنها نگفت. همان آخوند روحانی دراین باره می نویسد: «...در آن روزها به حدی جوّ به نفع این گروه (سازمان مجاهدین) بود که می توان گفت که  کوچکترین انتقادی نسبت به این گروهک با شدیدترین ضربه ها روبه رو می شد. بسیاری از افراد را می شناسم که بر این اعتقاد بودند که دیگر نقش امام در مبارزه و در نهضت به پایان رسیده است و امام با عدم تاٌیید مجاهدین درواقع شکست خود را امضا کرده است. این افراد باور داشتند که امام از صحنه مبارزه کنار رفته اند و زمان آن رسیده است که سازمان مجاهدین خلق نهضت را  هدایت کند و انقلاب را به پیش ببرد. واقعاً هم این گروه درمیان مردم پایگاهی به دست آورده بود. امام هم این را می دانستند. هر روز از ایران نامه می رسید مبنی بر این که ”پرستیژ شما پایین آمده. دربین مردم نقش شما در شُرُف فراموش شدن است. مجاهدین خلق دارند جای شما را می گیرند...» (پابه پای آفتاب، جلد۳، ص۱۶۳).
 «در شرایطی که همه شخصیتها و بسیاری از بزرگان، هرکدام به نوعی، از پیشگامان مبارزه یی جدید در ایران حمایت و جانبداری می کردند، حضرت امام تشخیص داده بودند که نباید از این مبارزان حمایت کرد تا مبادا، شیفته وار، به اصطلاح خودمان، به دامشان افتاد. این جریان در سالهای پیدایش جنبش مسلّحانه و اوج و شکوفایی فعالیّتهای منافقین بود. این عدّه از طرف شخصیتهای بزرگی در مجامع روحانی و سیاسی ـ مذهبی ایران، که در راٌس آنها آیت الله طالقانی قرار داشتند، حمایت می شدند. این بزرگان، مرحوم آیت الله طالقانی، آیت الله منتظری و حتّی، مرحوم مطهّری، با تعابیر عجیبی، به امام پیغام می دادند و خواهش می کردند که از این حرکتها و این مبارزان حمایت شود. امّا، امام، هم چنان، به نحو چشمگیری به اصول فکری و اعتقادی خود پایبند بودند» (پابه پای آفتاب، جلد۲، ص۳۴).
پس از ضربه خیانت بار سال ۱۳۵۴، که موجودیت تشکیلاتی سازمان مجاهدین را به کلّی از میان برد، خمینی نیز، گستاخ شد و در لفافه به مجاهدین تاخت. وی در مهرماه سال ۱۳۵۶، طی سخنانی در میان شماری از طلّاب نجف، نسبت به «نفوذ افکار التقاطی و برداشتهای غلط از احکام سیاسی ـ عبادی» قرآن و «رواج تفسیرهای التقاطی از اسلام» هشدار داد و گفت: «... حالا یک دسته یی پیداشده که اصل تمام احکام اسلام را می گویند برای این است که یک عدالت اجتماعی پیدا بشود، طبقات ازبین برود. اصلاً، اسلام دیگر چیزی ندارد. توحیدش هم عبارت از توحید در این است که ملتها همه به طورعدالت و به طورتساوی، باهم زندگی بکنند، یعنی، زندگی حیوانی، علی السّواء (به طوربرابر) یک علفی بخورند و علی السّواء با هم زندگی کنند و به هم کار نداشته باشند، همه از یک آخوری بخورند... می گویند... اسلام آمده است که آدم بسازد، یعنی، یک آدمی که طبقه نداشته باشد دیگر؛ همین را بسازد؛ یعنی، حیوان بسازد. اسلام آمده است که انسان بسازد، امّا، انسان بی طبقه» (کوثر، جلد اول، ص۲۸۷).
    خمینی که این چنین به آرمان مجاهدین برای دستیابی به عدالت و برابری اجتماعی، «جامعه بی طبقه توحیدی» و نفی بهره کشی انسان از انسان می تازد، در نجف نیز مانند ترکیه، حتی یک بار دربرابر خودکامگیهای لجام گسیخته شاه و ساواک اهریمنیش، سخنی، به آشکار،  نگفت و  اعلامیه یی صادر نکرد، تا زمانی که به معجزه «سیاست جدید کارتر»، در ایران فضای نیمهبازی پدید آمد و قفل زبانها گشود و تاختن بر خودکامگی شاه و همبستگانش همهگیر شد. خمینی نیز، بسا عقب تر از دیگرِ پای درراهان، بااحتیاط تمام، قدم به میدان مبارزه سیاسی با رژیم خودکامه شاه نهاد.
روز ۱۳ آبان ۱۳۵۵ (۴نوامبر۱۹۷۶م)، جیمی کارتر، از رهبران حزب دموکرات، بهریاست جمهوری آمریکا برگزیده شد. او مساٌله «حقوق بشر» را سرلوحه سیاست خود قرارداد و پیشبرد آن را در کشورهای زیرسلطه، به نفی تدریجی دیکتاتوری حاکم و ایجاد فضای بازسیاسی درجهت رشد نیروها و احزاب نیمهملّی منوط کرد و سیاست دیکتاتورپروری را به بهانه مبارزه با کمونیسم مردود دانست و طی سخنانی در روز ۲۲مه ۱۹۷۷، در این باره گفت: «آمریکا باید ترس از کمونیسم را کناربگذارد و از این پس درصدد گسترش وحشت آفرینی از کمونیسم در جهان برنیاید، چون تعقیب چنین سیاستی پیوسته سبب شده است که آمریکا هر حاکم دیکتاتوری را که در مقابل کمونیسم ایستاده، با آغوش باز بپذیرد. سران ویتنام جنوبی از چنین دیکتاتورها به شمار می روند» (خدمتگزار تخت طاووس، پرویز راجی، ترجمه مهران، ص۷۱).
«سیاست جدید» کارتر از یک سو، به نیروهای نیمه ملی، که گمان میرفت، در ماهیت، با راه و رسم «اردوگاه غرب» همراهی دارند و در چنبره سلطه خارجی باقی خواهند ماند، میدان می داد و از سوی دیگر، دربرابر رشد نیروهای ملی و انقلابی، که خواهان استقلال و آزادی سرزمین خود بودند، سدّ و راهبند پدید می آورد و از گسترش آنها، به یاری همان نیروهای نیمهملی، جلوگیری می کرد.
کارتر شاه را زیر فشار گذاشت که «سیاست حقوق بشر» را در ایران پیاده کند.  شاه دربرابر این خواست، عقب ‌نشینی گام ‌به ‌گام را در پیش گرفت. مهمترین گام او در این عقب ‌نشینی، اجازه بازدید نمایندگان صلیب سرخ جهانی از زندانهای ایران در بهار سال ۱۳۵۶ بود.
نامه سرگشاده نویسندگان و روشنفکران
همزمان با سستشدن بندهای اختناق، فعالیتهای مخالفان سیاسی رژیم شاه نیز آغاز شد. مثلاً، در ۲۳خرداد ۱۳۵۶، ۴۰تن از نویسندگان و روشنفکران ایران در نامه سرگشاده یی به نخست وزیر وقت (هویدا)، ضمن محکوم کردن استبداد جاری در جامعه، خواهان برقراری دموکراسی شدند.
خمینی در فضای جدیدی که چهره گشوده بود، فرصت  را غنیمت شمرد و در اوایل آذر ۱۳۵۶، به«آقایان علما» پیغام داد تا دیر نشده از فرصت مساعد موجود استفاده کنند: «...امروز فُرجه ‌یی پیدا شده. این فرصت را غنیمت بشمارید... الآن نویسنده‌های احزاب اِشکال می ‌کنند، اعتراض می ‌کنند، نامه می ‌نویسند و امضا می ‌کنند. شما هم بنویسید. چند نفر از آقایان علما امضا کنند... امروز روزی است که باید گفت. اگر بگویید پیش می ‌برد... اشکالات را بنویسید و به خودشان بدهید. مثل چندین نفر که ما دیدیم اشکال کردند و بسیاری حرفها زدند و امضا کردند و کسی کاریشان نکرد» (انقلاب ایران در دو حرکت، مهدی بازرگان، تهران۱۳۶۳، ص۲۶).
در مدتی که عقب نشینی های گام به گام رژیم شاه، ادامه داشت، جوّ سیاسی جامعه هر دم پرتپش تر می شد و شور آزادیخواهی در دانشگاهها و محیطهای روشنفکری کاملاً آشکار بود و سازمانهای پیشتاز مبارزه مسلحانه ـ سازمان چریکهای فدائی و سازمان مجاهدین ـ نبض تپنده جنبشی بودند که روزبه روز حرکتش شتابان تر می شد.  حضور امیدبخش و شورآفرین آرمانهای آنها با گذر زمان دامنه گسترده تری می یافت و بیم آن می رفت که میدان دار و صحنه گردان این جنبش نوپدید شود و ادامه این جنبش به آزادی و استقلال ایران بینجامد؛ امری که وقوع آن در همسایگی شوروی و «اردوگاه شرق» برای «اردوگاه غرب» فاجعه آفرین و پذیرش آن ناممکن بود. برای جلوگیری از پدیدآمدن چنین فاجعه جبران ناپذیری بود که رژیم شاه پای خمینی به عرصه جنبش بازکرد و از بیم مرگ به تب راضی شد، چرا که تردیدی نداشت که جنبشی که خمینی پرچمدارش باشد، به سوی «اردوگاه شرق» سمت و سو نخواهدگرفت.
در اجرای چنین رویکردی بود که روزنامه اطلاعات در روز ۱۷ دیماه ۵۶، در مقاله‌یی با عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه»، بهقلم فرد ناشناخته یی به نام احمد رشیدی مطلق (که داریوش همایون، وزیر اطلاعات و جهانگردی دولت جمشید آموزگار، به این روزنامه سپرد و دستور چاپ آن را داد) خمینی را «شاعری عاشق پیشه و عامل استعمار»، «سیّدهندی»، «شهرت ‌طلب و بی ‌اعتقاد»، «ماجراجو و وابسته و سرسپرده به مراکز استعماری» و «عامل واقعه ننگین روز ۱۵خرداد» نامید که در «بلوای شوم ۱۵خرداد»، «خون بی ‌گناهان را ریخت و نشان داد هستند هنوز کسانی که حاضرند خود را صادقانه در اختیار توطئه‌ گران و عناصر ضدّملی بگذارند».
این مقاله توهین آمیز نام خمینی را که تا آن زمان در صحنه فعال جنبش حضور بالفعل نداشت، بر سر زبانها نشاند و راه ورود او را به این صحنه گشود. دو روز پس از انتشار این مقاله (۱۹دیماه)، بازاریان قم در اعتراض به آن، مغازه‌ هایشان را بستند و در تظاهراتی که به همین مناسبت برپاشد، عدّه ‌یی از مردم بی دفاع به دست ماٌموران شهربانی قم کشته شدند. روز ۲۹بهمن، در چهلمین روز کشتار قم، مردم تبریز طی خیزشی قهرمانانه به مراکز حزب رستاخیز، سینماها و بانکها یورش بردند. شیشه‌ های آنها را شکستند و برخی را به آتش کشیدند. در این تظاهرات نیز عدّه ‌یی از مردم کشته یا زخمی شدند.
خیزشهای مردم روزبه روز شعلهورتر می شد و شاه نیز دربرابر این خیزشها، بیوقفه، عقبنشینی می کرد و ناتوانیش را در رویارویی با خیزش عمومی نشان می داد. وقتی کاملاً روشن شد که «شورشها مقدمه انفجاری عظیم است»،  گامهای نخستینِ بندوبستهای پنهانی برای مهار اوضاع بحرانی برداشته شد. روز ۱۶ اردیبهشت۵۷ (۶مه ۱۹۷۸)، فرستاده روزنامه «لوموند» با خمینی ـ  ‌که تا آن روز «هیچ‌گاه با مطبوعات خارجی مصاحبه به عمل نیاورده بود»‌ـ در نجف دیدار و گفتگو کرد. خمینی در این مصاحبه، ازجمله، گفت: «هیچ ‌گاه در میان مردم مسلمانی که برضدّ شاه درحال مبارزه ‌اند، با عناصر مارکسیست یا افراطی اتّحادی وجود نداشته است... ما حتّی برای سرنگون کردن شاه با مارکسیستها همکاری نخواهیم کرد. من به همه هواداران خود گفته ‌ام که این کار را نکنند... ما با طرزتلقّی آنها مخالفیم. ما می ‌دانیم که آنها از پشت خنجر می زنند» (اسناد و تصاویری از مبارزات خلق مسلمان ایران، جلد اول، مهر ۵۷). وی در این مصاحبه به«غرب» اطمینان‌داد به دامن «بلوک شرق» نخواهد افتاد و با آنها سرسازگاری نخواهد داشت. این امری بود که در دنیای دو قطبی آن دوران بسیار اهمیت داشت.
مسیر ”انتقال منظم”
شاه و گردانندگان سیاست «حقوق بشر» در ایران می کوشیدند تحولات را در مسیر «انتقال منظّم» سوق دهند و از شعله ‌ورشدن خشم مردم جلوگیری کنند. در همین راستا، در روز ۵شهریور ۵۷ به درخواست «یکی از مراجع مهم مذهبی» (کتاب «پاسخ بهتاریخ»، ص۲۵۸)، جمشید آموزگار را (که از ۱۵مرداد۵۶، به جای هویدا به نخست وزیری منصوب شده بود) برکنارکرد و بهجای او شریف امامی، رئیس مجلس سنا و بنیاد پهلوی، را به نخست‌وزیری نشاند. او نیز در همان روز در اعلامیه ‌یی، ضمن تاٌکید بر این که «میهن در خطر است، مردم بپاخیزید»، اعلام کرد: «دولت حاضر... تعظیم به شعائر مذهبی و احترام به جامعه روحانیّت و احکام اسلامی را... پیوسته و در همهٌ امور نَصبُ‌ العین قرار خواهد داد».
شریف امامی برای جلب نظر «علما» و کاستن از دامنه نارضاییهای عمومی، به سه کار «نمایشی» دست زد: تعطیل قمارخانه‌ ها و کازینوها، تغییر سالشمار شاهنشاهی، و حذف پست وزیر مشاور در امور زنان که دولت آموزگار آن را به ‌وجود آورده بود و آخوندها با آن مخالف بودند.
دو روز بعد (۷شهریور) روزنامه اطلاعات، برای نخستین بار عکس خمینی را در صفحه اول خود چاپ کرد و زیر عکس با خط درشت نوشت: «مذاکرات و فرستادن هیاٌت برای بازگشت حضرت آیه‌ الله العظمی خمینی».
   عقب نشینیهای رژیم شاه، خشم فروخورده مردم تحت ستم را شعله ورتر و عرصه را برای اوجگیری فعالیتهای «دسته برانداز» آماده تر کرد و شعار «مرگ بر شاه» در سراسر ایران جاری شد. نخستین اوج این شعار، که از حلقوم صدهاهزارتن بیرون می آمد، در راهپیمایی میلیونی روز ۱۶شهریور ۵۷ بود. کشتار وحشیانه مردم به پاخاسته تهران در روز ۱۷شهریور در میدان ژاله، درب هرگونه آشتی جویی را گِل گرفت و از آن پس فریادهای «مرگ بر شاه» به اوجی بسا گسترده تر از پیش رسید.
در این روزها پشتیبانی دولت انگلیس از خمینی و همدستانش روز بهروز بیشتر می‌شد. «استعمار پیر» که از فردای کودتای ۲۸مرداد ۳۲، نفوذ استعماریش را در ایران، به ‌تدریج، ازدست داده بود، می ‌کوشید در هنگامه کشاکشهای مردم و رژیم شاه، باردیگر جای پایی در ایران برای خود بازکند. رادیو بی.بی.سی، به سخنگوی خمینی تبدیل شده بود. روز ۱۰مهر امیرخسرو افشار، وزیر خارجه ایران، در دیداری که در نیویورک با دیوید اوئن، وزیر خارجه انگلیس، داشت، نسبت به برنامههای رادیو بی.بی.سی، که از مخالفان رژیم ایران پشتیبانی می کرد، اعتراض کرد، امّا، اوئن به او «جواب سربالا» داد. در همین روز پرویز راجی. سفیر ایران در انگلیس، در نامه‌ یی خطاب به مدیر کل بی.بی.سی، نوشت: «این ‌طور به نظر می‌رسد که برنامه فارسی رادیو بی.بی.سی، به صورتِ عامل اشاعه نظرات مردی درآمده که آشکارا خواستار شورش همگانی برای سرنگون کردن رژیم قانونی ایران است، تا جایی که تصوّر می‌ رود چنان ‌چه برنامه‌های فارسی بی.بی.سی، وجود نداشت، هرگز تبلیغات خمینی نمی ‌توانست توجه این‌ همه شنونده را بهخود جلب کند» (خدمتگزار تخت طاووس، راجی، ص ۲۷۲).
از هفتههای اول ماه مهر۵۷، اعتراضها و اعتصابها گسترده تر شد. از روز ۱۵ مهر اعتصاب معلمان در اعتراض به اختناق و کشتار آغاز شد. دانشجویان نیز در اعتراض به حضور گارد در دانشگاه کلاسها را تحریم کردند. اعتصاب هواپیمایی ملی، بیمارستانهای دولتی، رادیو و تلویزیون و... نیز آغاز شد. ایران یکپارچه اعتراض و خیزش بود. امّا، واکنش خمینی، منحصر می شد بهچند اعلامیه، که از محل سکونت جدیدش در فرانسه، انتشار میداد و آنها هم سمت و سوی نفی کامل رژیم شاه را، که مردم خواستارش بودند، نداشت. او همچنان از دور دستی بر آتش داشت و در روز ۱۹مهر در جمع دانشجویانی که به دیدارش رفته بودند، به عقب بودنش نسبت به انقلاب مردم به ‌پاخاسته اعتراف کرد و گفت: «الآن همه می ‌گویند ماه شاه را نمی‌ خواهیم. یک بچه هفت ‌هشت ساله، پنج شش ساله، آن که زبان بازکرده، الآن می‌ گوید "مردهباد شاه". این زبان همه است. مملکت ما امروز قیام کرده است و این قیامی است که همه موظّف هستیم به دنبالش برویم تا به نتیجه برسد» (اسناد و تصاویری از مبارزات خلق مسلمان ایران، ص۲۵۲).
در اثر خیزشهای همه گیر، رژیم شاه در آستانه سرنگونی بود. بهگزارش رادیو بی.بی.سی، در روز ۹ آبان ۵۷، شاه به پارسونز، سفیر انگلیس در ایران، گفت: «ما مثل برفی که در آب انداخته باشند، داریم آب می شویم. باید هرچه زودتر چاره یی بیندیشیم... صنعت نفت فلج شده، اعتصابات، کشور را به نابودی می کشاند و هرج و مرج و اغتشاش فراگیر شده است... اگر بحران تا ماه محرّم حل نشود، باید بین تسلیم یعنی خروج از کشور یا توسّل به قوّه قهریّه برای سرکوبی اغتشاش... یکی را انتخاب کند» (غرور و سقوط، آنتونی پارسونز، ترجمه منوچهر راستین، تهران ۱۳۶۳، ص۱۳۳).
۱۳آبان، کشتار دانشگاه
روز ۱۳ آبان، ماٌموران حکومت نظامی در پایان «هفته همبستگی»، به تظاهرات دلیرانه دانشجویان دانشگاه تهران، وحشیانه، یورش بردند. در این یورش، شماری از دانشجویان، درحین جنگ و گریز، کشته شدند. در اخبار  شب تلویزیون رژیم، فیلم این کشتار پخش شد و موج مخالفتی عظیم علیه جنایتکاران حاکم برانگیخت.
روز ۱۴ آبان، مردم تهران در اعتراض به کشتار دانشگاه، دهها بانک، سینما و موٌسّسه دولتی را به آتش کشیدند. در همین روز، شاه در برابر فشار «ژنرالها» برای روی کارآوردن یک دولت نظامی تسلیم شد و دولت نظامی ازهای را روی کار آورد. اما، شعله خیزشهای مردم نه تنها فروکش نکرد، بلکه اوج بیشتری گرفت.
گزارش سولیوان
روز ۱۸ آبان سولیوان، سفیر آمریکا در ایران، در گزارشی با عنوان «فکر کردن به آن‌چه فکر نکردنی است»، وضع بحرانی ایران را برای زمامداران آمریکا تشریح کرد. در این گزارش آمده است: «... دیگر تردیدی وجود نداشت که شاه از حمایت افکار عمومی برخوردار نیست و برای ادامه حکومتش فقط به نیروی نظامی متّکی است... در شرایط جدید می بایست موضوع روابط احتمالی آینده بین نظامیان و رهبران مذهبی را مورد توجّه قرار دهیم. خطوط اصلی پیشنهادی من این بود که برای پایان بخشیدن به بحران فعلی و استقرار یک نظم جدید در ایران، بین نیروهای انقلابی و نیروهای مسلّح سازش به ‌وجود آید. برای حُصول چنین سازشی نیز می ‌بایست نه فقط شاه بلکه بسیاری از فرماندهان و افسران ارشد نیروهای مسلّح ایران از صحنه خارج شوند. پس از خروج شاه و افسران ارشد وی از کشور، حُصول توافقی بین نیروهای انقلابی و فرماندهان جوان نیروهای مسلّح بهاین صورت امکان‌پذیر است که آیت اللّه خمینی شخص معتدلی، مانند بازرگان یا میناچی، را به نخست وزیری انتخاب کند و بدین ‌وسیله از رویکارآمدن حکومتی از نوع ناصر ‌ـ قذّافی جلوگیری به عمل آید. حدس من این بود که رهبران مذهبی و شخص آیت‌ اللّه خمینی چنین راه حلی را خواهند پذیرفت زیرا هدف اصلی آنها، که حذف شاه بود، در چارچوب چنین توافقی عملی می‌ شد و درعین حال از یک حمام خون جلوگیری به عمل می ‌آمد و نیروهای مسلّح نیز وظیفه استقرار نظم و قانون را از طرف رژیم جدید به عهده می‌ گرفتند... هرچند این وضع در مقایسه با امتیازاتی که در دوران حکومت شاه از آن برخوردار بودیم چندان خوشایند نبود، امّا، بر پیروزی یک انقلاب خام که به قیمت ازهم ‌پاشیدن نیروهای مسلّح ایران تمام می ‌شد، رُجحان داشت» (ماٌموریت در ایران، سولیوان، ترجمه محمود مشرقی، ص۱۴۴).
کارتر پس از خواندن گزارش سولیوان پیبرد که دیگر نگهداشتن شاه در قدرت امکانپذیر نیست و باید چاره دیگری بیندیشد. از آن پس دستهای پنهان برای پیشبرد سیاسی تازه به جنب و جوش افتاد.
روز ۱۹ آذر (۹ محرّم= تاسوعا) ) راهپیمایی عظیمی در تهران برگزارشد. این راهپیمایی در کنترل رهبرانی بود که از پیش با «دستهای پنهان استعمار» در ارتباط بودند و «توافق» شده بود که برنامه در «چهارچوب از پیش تعیینشده» به اجرا درآید و شعار «مرگ بر شاه» داده نشود. به نوشته ارتشبد قرهباغی، وزیر کشور دولت نظامی ازهاری، «در چند نقطه که گروههایی می خواستند شعارهایی علیه اعلیحضرت بدهند ماٌمورین انتظامیِ راهپیمایی ممانعت کردند... وقتی گروههای راهپیمایی از مقابل سربازخانه ها یا سازمانهای ارتشی عبور می کردند شعارهایی مانند ”برادر ارتشی ـ چرا برادرکشی؟“ را می دادند» (خدمتگزار تخت طاووس، راجی، ص۸۷).
اما روز بعد (عاشورا) تظاهراتی بسیار گسترده تر از تظاهرات روز پیش در تهران برگزار شد. رادیو بی.بی.سی، شمار تظاهرکنندگان را حدود دو میلیون نفر تخمین زد. «در نتیجه توافقی که صورت گرفته بود»، راهپیمایی بدون درگیری پایان پذیرفت. امّا، مردم قهرمان تهران از حکم رهبران سازشکار سرپیچیدند. به نوشته قرهباغی، «اکثر شعارها... عبارات توهین آمیز نسبت به اعلیحضرت بود».
کنفرانس گوادلوپ
در اوج قیام میلیونی مردم، به پیشنهاد ژیسکار دِستن، رئیس جمهوری فرانسه، سران چهار کشور غربی ‌ـ آمریکا، انگلیس،آلمان و فرانسه‌ـ در روز ۱۵دی ۵۷ (۵ژانویه ۱۹۷۹) برای گفتگو و رایزنی درباره بحران ایران، کنفرانس سه ‌روزه‌یی را در جزیره گوادلوپ (از جزایر آنتیل کوچک در آمریکای مرکزی) تشکیل دادند. در این گردهمایی کارتر، کالاهان (نخست وزیر انگلیس)، هِلموت اِشمیت (صدراعظم آلمان) و ژیسکار دستن شرکت داشتند.
پیش از برگزاری این کنفرانس، خمینی در اواخر سال میلادی۱۹۷۸، ابراهیم یزدی را به آمریکا فرستاد تا درباره حکومتی که درپی برقراری آن است، ذهن زمامداران آن کشور را روشن کند. در فرانسه نیز، «یک هفته قبل از کنفرانس، وزارت خارجه فرانسه با صادق قطب ‌زاده ـ‌ که بسیار به خمینی نزدیک بود ‌ـ تماس گرفت. فرانسویها از قطب ‌زاده خواستند برای آنها روشن کند که در صورت پیروزی آیت‌ الله خمینی چه نوع سیاستهایی از جانب ایشان اتّخاذ خواهد شد. قطب‌زاده در زمانی بسیار کوتاه تحلیلی تهیه و برای وزارت امور خارجه فرانسه فرستاد. کمی بعد از سفر رئیس جمهور فرانسه به گوادلوپ، آیت‌ الله خمینی از قطب ‌زاده می‌ خواهد که تحقیق کند آیا رئیس جمهور فرانسه مساٌله ایران را در کنفرانس مطرح خواهد کرد و آیا تحلیل قطب ‌زاده به رئیس جمهور داده شده است؟ قطب ‌زاده تماس گرفت. بهاو پاسخ داده شد که بله، رئیس جمهور مساٌله ایران را در کنفرانس مطرح خواهد کرد و تحلیل قطب ‌زاده را دیده است... تحلیل قطب ‌زاده به ‌قدری رئیس جمهور را تحت‌تاٌثیر قرار داده است که ژیسکار دستن به کارتر توصیه خواهد کرد که با دولت احتمالی جدید تهران، که ریاست معنوی آن با آیت‌ الله خمینی خواهد بود، وارد مذاکره شود» (آخرین تلاشها در آخرین روزها، ابراهیم یزدی، چاپ اول، ص۹۷).
در کنفرانس گوادلوپ، که تا روز ۱۷ دی (۷ ژانویه ۱۹۷۹م) به طول انجامید، پس از گفتگوهای طولانی سرانجام رئیس جمهوری فرانسه کارتر را متقاعد کرد که از حمایت شاه دست بردارد. نتیجه کنفرانس این شد که کارتر به خروج شاه از ایران رضایت داد. پس از کنفرانس، سیاست آمریکا درقبال ایران اعلام شد: «دولت کارتر هرگونه امیدی را برای حفظ قدرت کامل شاه ازدست داده است و درعوض بر حمایت خود از یک دولت غیرنظامی تاٌکید می ‌کند». از آن پس «لحن مقامات و مطبوعات و محافل آمریکا نسبت به ایران تغییر محسوس می ‌کند». در همین راستا، «پس از تماسها و توافقهایی که بین سولیوان و نهضت آزادی (بازرگان) صورت گرفت»، سولیوان بهدولت کارتر پیشنهاد کرد که برای دیدار و مذاکره با خمینی «یک مقام ارشد دولتی را بهپاریس بفرستد» (آخرین تلاشها در آخرین روزها، ابراهیم یزدی، ص۹۹). در ارزیابیهای بعدی دیدار مستقیم بهصلاح دو طرف دانسته نشد و قرار شد تماس غیرمستقیم صورت پذیرد. روز ۱۸ دی، کارتر از طریق نمایندگان ژیسکار دستن، که به دیدار خمینی رفته بودند، پیامی را برای او فرستاد. او در این پیام به خمینی خبرداد که آمریکا پذیرفته است که شاه کنار برود. در این دیدار نمایندگان رئیس جمهوری فرانسه تاٌکید کردند که «انتقال قدرت در ایران باید کنترل شود و با احساس مسئولیتهای سیاسی همراه باشد». خمینی خطاب به آنها گفت: «الآن به من اطلاع دادند که یک کودتای نظامی در شُرُف تکوین است... من کودتا را نه به صلاح ملت می ‌دانم و نه بهصلاح آمریکا... اگر بخواهید آرامش در ایران حاصل شود، راهی جز این نیست که نظام شاهنشاهی که قانونی نیست، کنار برود تا من یک ”شورای انقلاب“ تاٌسیس کنم برای نقل قدرت... خوف آن دارم که اگر کودتای نظامی بشود انفجاری بشود در ایران که کسی نتواند جلو آن را بگیرد. من به شما توصیه می‌ کنم از کودتا جلوگیری کنید». خمینی در همین دیدار از ژیسکار دستن، به خاطر تلاشش برای قبولاندن حذف شاه به کارتر تشکّر کرد و گفت: «از رئیس جمهور که در این کنفرانس از تاٌیید کارتر از شاه مناقشه کرده است، تشکّر می ‌کنم و میل دارم که کارتر را نصیحت کنند که... به این کودتای نظامی تاٌیید نکنند و جلوگیری کنند تا ایران آرامش خود را به دست بیاورد و چرخهای اقتصاد به گردش درآید و در آن وقت است که می ‌شود نفت را بهغرب ... صادر کند». ابراهیم یزدی که خود در این دیدار حضور داشت، نوشت: «نماینده پرزیدنت ژیسکار دستن مجدّداً یادآور شد که این پیغام محرمانه بماند، که امام تاٌکید کردند که محرمانه بودن آن مُحرَز است. به علّت اطلاع خبرنگاران از حضور نمایندگان دولت فرانسه... توافق شد که دوطرف موضوع ملاقات را پیرامون ادامه اقامت در پاریس عنوان نمایند» (آخرین تلاشها در آخرین روزها، ابراهیم یزدی، ص۹۵).
شاپور بختیار
روز ۲۱ دی ۵۷،  شاپور بختیار اعضای دولت خود را برای گرفتن راٌی اعتماد به مجلس معرّفی کرد. در همین روز،  سایروس ‌ونس، وزیر خارجه آمریکا، اعلام کرد: شاه باید ایران را ترک کند و در غیاب او «شورای سلطنت» تشکیل شود. در همین روز سولیوان، سفیر آمریکا در ایران، از واشینگتن پیامی دریافت کرد مبنی بر این که در اولین فرصت از شاه دیدار کند و به او اطلاع دهد که «دولت ایالات متحده مصلحت شخص او و مصالح کلی ایران را در این می‌ بیند که هرچه زودتر ایران را ترک کند».  روز ۲۲ دی، سولیوان، به اتفاق هایزر، با شاه دیدار کرد و پیام واشینگتن را به اطلاع او رساند. در همین روز، خمینی در اعلامیه‌یی خبرداد که شورایی موقت بهنام «شورای انقلاب» تشکیل داده است. خمینی ماٌموریت «شورای انقلاب» را بررسی شرایط تاٌسیس دولت انتقالی و فراهم  نمودن مقدّمات اولیّه آن، اعلام کرد. هاشمی رفسنجانی در این باره می نویسد: «حضرت امام آقایان شهید مطهری و شهید بهشتی و موسوی اردبیلی و شهید باهنر و اینجانب هاشمی رفسنجانی را به عنوان هسته اولیه شورای انقلاب تعیین و اجازه داده بودند که افراد دیگر به این پنج نفر اضافه شوند» («خاطرات رفسنجانی»، ج ۱، ص۳۲۰).
روز ۲۶ دی، بختیار از مجلس شورای ملی راٌی اعتماد گرفت. در همین روز، شاه و همسرش فرح، با چشمان اشکبار، با یک هواپیمای اختصاصی، که شاه شخصاً آن را هدایت می ‌کرد، از فرودگاه مهرآباد تهران عازم مصر شدند. شاه قبل از حرکت از ارتشبد قره ‌باغی، رئیس ستاد ارتش، خواست که سران ارتش را از دست زدن به کودتا بازدارد. پس از خروج شاه، ایران یکپارچه، شور و شادی شد و مردم در خیابانها به رقص و پایکوبی پرداختند و در بسیاری از شهرها مجسّمه های شاه را پایین کشیدند.
پس از خروج شاه دستهای پنهان برای هموارکردن راه «انتقال منظم قدرت» فعال تر به کارافتاد. به نوشته ابراهیم یزدی، بهشتی در روز ۲۷دی در یک مکالمه با خمینی، تاٌکید کرد که تماس با سران نظامی را «به طور قطع، مفید و عدم تماس را مضرّ می ‌دانم». خمینی ضمن موافقت، گفت: «تماس بگیرید، دلگرم کنید، اطمینان بدهید که حال ارتشیها خوب خواهد شد». یزدی می ‌نویسد: «تاکتیک رهبری در آن مرحله عبارت بود از برقراری تماس با هردو طرف، یعنی، هم بختیار و هم با سران ارتش» (آخرین تلاشها در آخرین روزها، ابراهیم یزدی، ص ۱۳۹).
رفسنجانی هم در خاطراتش در این باره می نویسد: «آن روزها با ما از طرف رژیم شاه مذاکره می شد. نماینده رژیم تیمسار سپهبد مقدم (رئیس ساواک) بود و یک جلسه هم پیش از سفر آقای مطهری به پاریس آمد منزل ایشان و با او  گفتگو کردیم. گفتگوی مهمی است... محور اصلی آن گفتگو بیشتر این بود که ما را قانع کنند که رژیم آمادگی دارد که همه خواستهای امام را بپذیرد...» (خاطرات هاشمی رفسنجانی، جلد اول، ص۳۲۷).
روز ۲۹ دی،  بهمناسبت «اربعین حسینی» بیش از دو میلیون نفر در تهران راهپیمایی کردند. کیهان با خط درشت در صفحه اول خود از آن بهعنوان «عظیم ترین راهپیمایی مذهبی و سیاسی تاریخ» یادکرد. راهپیمایان در قطعنامه راهپیمایی ضمن مردود شمردن «رژیم ارتجاعی شاهنشاهی»، «غیرقانونی» دانستن «سلطنت خاندان پهلوی»، به رسمیّت نشناختن دولت بختیار، خواستار برقراری «جمهوری آزاد اسلامی» شدند.
روز ۳۰ دی ۱۶۲ زندانی سیاسی از زندان قصر آزاد شدند. مسعود رجوی و موسی خیابانی (پس از ۷سال اسارت در زندانهای شاه) جزء آزادشدگان بودند. هزاران نفر دربرابر درب زندان از زندانیان آزادشده استقبال پرشوری به عمل آوردند.
ورود خمینی به ایران
روز ۱۲ بهمن خمینی در میان استقبال پرشور چند میلیون استقبالکننده وارد تهران شد. روزنامه ها آن را «بزرگترین استقبال تاریخ» یاد کردند. کیهان طول جمعیّت استقبالکننده را ۳۳کیلومتر تخمین زد.
خمینی در روز ۱۴ بهمن در یک مصاحبه مطبوعاتی در پاسخ به این پرسش که «آیا تا به حال تماسی با رهبران ارتش داشته‌ اید؟» گفت: «تماس فی‌ الجمله بوده است. اگر مقتضی بدانیم بازهم تماس حاصل می‌ کنیم. ملّت از آنها و آنها از ملّت هستند» (کیهان، ۱۴بهمن۵۷).
روز ۱۶ بهمن خمینی در یک کنفرانس مطبوعاتی مهندس مهدی بازرگان را به نخست‌وزیری منصوب کرد و مراسم آن از تلویزیون پخش شد.
به گفته عباس امیرانتظام، مشاور مهندس بازرگان در دولت موقت، بازرگان و موسوی اردبیلی در روز ۲۰بهمن، در منزل فریدون سحابی با سولیوان، سفیر آمریکا در ایران، دیدار کرده و درباره راههای انتقال مسالمت ‌آمیز قدرت دولتی گفتگو کردند (روزنامه میزان، ۱۵فروردین۱۳۵۸). همزمان با این گفتگوهای پنهانی و دور از چشم مردم برای انتقال آرام قدرت و جلوگیری از به هم ریختگی ارتش، پرسنل نیروی هوایی در پایگاه دوشانتپه ـ مرکز فرماندهی نیروی هوایی ـ در حدود نیمه شب ۲۰بهمن، با دیدن مراسم فیلم بازگشت خمینی، که از تلویزیون پخش میشد، با دادن شعار به ابراز احساسات پرداختند. ماٌموران گارد شاهنشاهی برای خاموشکردن احساسات به هیجانآمده پرسنل، با آنها درگیر شدند و کار به تیراندازی کشید. پرسنل برای مقابله درب اسلحه خانه را شکسته و مسلّح شدند. درگیری خونین تا فردای آن شب ادامه یافت. روز ۲۱ بهمن، در خیابانهای اطراف محل درگیری، تظاهرات گسترده یی از سوی مردم به طرفداری از پرسنل نیروی هوایی برگزارشد. در همین روز، بختیار در مصاحبه با روزنامه اطلاعات اعلام کرد: «منزل آیتاللّه خمینی به شدّت مراقبت می‌ شود و هیچ‌ کس مزاحم ایشان نشده است... من برای مذاکره آماده هستم. ما نباید با خشونت دربرابر مردم بایستیم  بلکه باید به مخالفین خود به صورت برادر نگاه کنیم». در همین روز، برخی از سران نظامی مانند سپهبد ربیعی (فرمانده نیروی هوایی)، سپهبد مقدّم (رئیس ساواک)، سرلشکر مولوی (رئیس پلیس تهران)، سرلشکر نشاط (فرمانده گارد جاویدان)، همبستگی خود را با جنبش مردم به«کمیته امام» اطّلاع دادند. همزمان با  همبستگی سران نظامی با خمینی، در تهاجم دهها هزارتن از مردم قهرمان تهران به مرکز ستاد مشترک ارتش، ۲۶تن از اعضای ارشد هیاٌت مستشاری آمریکا در ایران به محاصره درآمدند. بهشتی و ابراهیم یزدی، پس از اطلاع از این موضوع، به صحنه آمدند و برای نجات محاصره ‌شدگان در میان دوطرف درگیری آتش ‌بس برقرار کردند. رئیس مستشاران آمریکایی از زیرزمین ساختمان ستاد ارتش این خبر را تلفنی به سولیوان اطلاع داد: «ما اطلاع یافتیم که آتش‌بس در اطراف ستاد کل برقرار شده و نه فقط ابراهیم یزدی که با ما تماس داشت، بلکه آیت ‌اللّه بهشتی هم در  صحنه حاضر شده و برای رهایی پرسنل ما از مخمصه کمک کردند». سولیوان در این باره نوشت: «ساعت ۵صبح روز بعد افراد ما با وسائط نقلیه نظامی، درحالی که آیت ‌اللّه بهشتی و یزدی شخصاً آنها را همراهی می ‌کردند، وارد محوّطه سفارت شدند. چارلی ناس (معاون سولیوان) از بهشتی و یزدی به‌ واسطه کمک و همراهی برای نجات اَتباع آمریکایی تشکّر کرد و آنها هم متقابلاً از گرفتاری و ناراحتی ‌یی که برای افراد ما ایجاد شده بود، عذرخواهی کردند» (ماٌموریت در ایران، سولیوان، ترجمه محمود مشرقی، ص۱۷۸).
در شامگاه ۲۱بهمن، فرمانداری نظامی «با توجّه به اعلامیه هایی از آیات عِظام که در آن برای جلوگیری از خونریزی مسائلی را مطرح نموده اند... به کلیه یکانها و عناصر انتظامی دستور داده است که شبانه، ضمن حفظ نقاط حساس، به یکانهای مربوطه مراجعت نمایند» (اطّلاعات، ۲۲بهمن).
روز ۲۲ بهمن، به‌ رغم بندوبستهای پشت پرده خمینی و همدستانش با عوامل «شیطان بزرگ»، شور و خروش مردم برای ازهم ‌گسستن شیرازه نظام شاهنشاهی، هم ‌چنان ادامه یافت. در آن روز، شهر تهران در آتش می ‌سوخت. مرکز شهربانی کل به دست مردم به آتش کشیده شد. کلانتریها، یکی پس از دیگری، تسلیم شدند. پادگان عباس‌آباد، بدون مقاومت تسلیم شد. صدای صفیر گلوله ‌ها لحظه ‌یی خاموش نمی ‌شد. در همین روز، علیقلی اردلان، وزیر دربار، «مراتب همبستگی کارکنان دربار را به کمیته امام خمینی» اطلاع داد. نمایندگان مجلس شورا و سنا پیوستگی خود را به جنبش مردم اعلام کردند. جواد سعید، رئیس مجلس شورا و عضو «شورای سلطنت»، از هر دو سِمَت استعفا داد. او در استعفانامه خود نوشت: «اکثریّت قاطع نمایندگان مجلس شورای ملی همبستگی خود را با انقلاب بزرگ ایران تحت رهبری حضرت آیت الله العظمی خمینی اعلام می دارند و معتقدندکه دولت آقای بختیار باید تسلیم خواست ملت ایران گردد، درغیراینصورت، مجلس شورای ملی به وظایف قانونی خود درجهت خواست ملت ایران اقدام خواهد کرد». مجلس سنا نیز در اطلاعیه یی انحلال خود را اعلام کرد.
 «شورای فرماندهان ارتش» به ریاست ارتشبد قره باغی و با شرکت ۲۶تن از فرماندهان، معاونان، رئیسان و مسئولان سازمانهای نیروهای مسلّح شاهنشاهی، جلسه یی تشکیل داد. شرکت کنندگان پس از بررسی اوضاع بحرانی و فلاکتبار ارتش، شهربانی و ساواک، بر این نکته همراٌی شدند که ارتش «بی طرفی» خود را اعلام کند. در صورت جلسه یی که به اتّفاق آرا تصویب شد، آمده بود: «... با توجّه به تحوّلات اخیر کشور، شورای عالی ارتش در راٌس ساعت ده و نیم روز ۲۲بهمن ۵۷ تشکیل و به اتّفاق آرا تصمیم گرفته شد که برای جلوگیری از هرج و مرج و خونریزی شدید، بی طرفی خود را در مناقشات سیاسی فعلی اعلام [کند]، و به یکانهای نظامی دستور داده شد که به پادگانهای خود مراجعت نمایند. ارتش ایران همیشه پشتیبان ملت شریف و نجیب و میهن پرست ایران بوده و خواهد بود». این اعلامیه در ساعت یک بعد از ظهر از رادیو ایران پخش شد.
پس از اعلام بی طرفی ارتش درگیریها فروکش کرد و نبرد دو روزه پرسنل نیروی هوایی و مردم دلیر تهران با سرسپردگان رژیم شاه به پایان رسید. بسیاری از سران و ایادی رژیم مانند ارتشبد نصیری، سپهبد رحیمی، سالارجاف (نماینده پاوه در مجلس و از عوامل سرکوبی مردم آن ناحیه)، سرلشکر پرویز امینی افشار (رئیس اداره دوم ستاد ارتش) و... به دست مردم افتادند و به اقامتگاه خمینی برده شدند. انقلاب بهپیروزی رسید و شور و شادی سراسر ایران را فراگرفت.
انقلاب به پیروزی رسید و خمینی در میان شور و شوق دهها میلیون استقبال کننده، بر فرش خون دهها هزار شهید و بر تخت اعتماد و امید دهها میلیون چشم و دل منتظر، قبای «ولایت» را پوشید و بر تخت قدرت تکیه زد و به «مشروطه»اش دست یافت.  اما، مردم داغدار و مصیبتدیده که بستگان و یاران و  همرزمانشان، ده ده و صدصد، در خیابانها و میدانها با گلوله ارتش شاهنشاهی پرپرشده بودند و مجاهدان و فداییان و رزمندگانی که با تمام توش و توان و نقد جان خود برای تحقّق آزادی و استقلال، سالها با جلادان ساواک چنگ در چنگ بوده و داغ و درد سالهای اسارت در زندانهای شاه و یاد خونین همرزمان شهیدشان بر دل و دوششان، همچنان سنگینی میکرد، رانده و برکنارمانده، منتظر بودند تا ببینند در بر کدام پاشنه می چرخد و «رهبر مستضعفان جهان»  به وعده هایی که برای آبادی و آزادی و برقراری حکومت عدل علی (ع) داده بود، چگونه عمل خواهدکرد.

بلندگوى «شیطان بزرگ» و «بندگان» فقیه





سینا دشتی - بلندگوى «شیطان بزرگ» و «بندگان» فقیه 

 

یک‌شنبه، ۱۲ تیر ۱۳۹۰ / ۰۳ ژوئیه ۲۰۱۱
AddThis Social Bookmark Button
تلویزیون صداى امریکا در یک برنامه به مناسبت "شهادت جانگدازبهشتى"! به مصاحبه با یک مامور بدنام و شناخته شده وزارت اطلاعات آخوندى پرداخت و خود را به مسعود خدابنده، آلود. او کیست؟
 مسعود خدابنده یکى از مشهورترین و خوشنام ترین! اعضاى دائره خارجى انجمن نجات رژیم، است. او و همسرش آن خدابنده (سینگلتون) در خوش خدمتى به رژیم ایران، واقعا زوج نمونه و بی رقیبى هستند. سالهاى سال است که ازخواب و خوراک و کار وکسب آزاد و بردن بچه به استخر و سینما زده اند. تلاش شبانه روزى کرده اند تا در زنجیر کردن (لینک) افکار و عوام به پایگاه تبلیغات ضد مجاهدین، با بهره بردارى از اعانات بنیاد استان قدس رضوى، موفق باشند و شاگرد اول کلاس آخوند یونسى و اژه اى و مصلحى و... بشوند و جوایز خود را دریافت کنند. در بحث گفتگو با "بخشهاى ویژه ى" تمدنها این زوج موفق و مؤید؟ هم سر در سوراخ پرونده سازى علیه مجاهدین در فرانسه داشته و هم با سرویسهاى انگلیس** و فرانسه وآلمان مراوده داشته وهم در انجام تجمعات علیه مجاهدین، پاریس، بغداد و واشنگتن را به هم وصل کرده و از داهیات باند سعید امامى در سفر به سنگاپور **، بهره مند شده اند.
این نه تهمت است و نه کشف جدید !
بخش عمده اى از فعالیت این زوج خوشنام، مراجعه به شخصیتهاى خارجى است تا آنها را ازموضع ضدیت با رژیم به طرف ضدیت با مجاهدین بکشانند و یا حداقل این شخصیتها در حمایت از مردم ایران و مقاومت براى آزادى دچار تردید و انفعال بشوند.
لرد کوربت رئیس لردهای حزب کارگر در مجلس اعیان انگلستان از این زوج به عنوان” ماموران شناخته شده وزارت اطلاعات” نام میبرد. *

 وین گریفیث، نماینده سابق مجلس عوام انگلستان که برای تحقیق پیرامون یک فقره آدمربایی به ایران رفته بود و در زندان اوین با ان سینگلتون، همسر خدابنده مواجه شد، برای او روشن شد که این خانواده در همکاری بسیار نزدیک با دستگاه شکنجه و سرکوب ملاها هستند. وی بعدها در دادگاه پواک که برای بررسی شکایت نمایندگان مردم انگلستان علیه دولت این کشور و درخواست خارج کردن نام مجاهدین از لیست تروریستی این کشور تشکیل شد، جزو مدعیان علیه دولت انگلستان بود و در این دادگاه که وزارت خارجه انگلستان از مزدورانی مثل مسعود خدابنده به عنوان شاهد استفاده می کرد، بر بی اعتباری شهادت این مزدور انگشت گذاشت.
وین گریفیث در شهادتنامه خویش به دادگاه "پواک" که در نهایت به لغو برچسب ظالمانه تروریستى در مورد مجاهدین انجامید، ضمن بر شمردن موارد مختلف همکارى مسعود خدابنده و همسرش آن سینگلتون با وزارت اطلاعات و جلادان مستقر در اوین، تأکید میکند که این زوج به طور سیستماتیک به تبلیغ اطلاعات دروغین علیه سازمان مجاهدین خلق میپردازند و دعاوى ایشان فاقد اعتبار است. **
ترجمه فارسى مواضع کتبى لرد کوربت و وین جیمز گریفیث که به طور کتبى ارائه شده، را من اینجا آورده ام.
وین گریفیث مینویسد  :
”(مسعود خدابنده) براى ملاقات با مسئولین وزارت اطلاعات به سنگاپور سفر کرد. .. و آن سینگلتون به ایران رفت تا در مدتى مانند یک یا دو ماه براى به راه انداختن سایت اینترنت لینک آموزش لازم را ببیند.”
و ادامه میدهد:
”من از دیدن آن سینگلتون در زندان اوین متعجب شدم. او در زندان آزادانه تردد می کرد و در تماس مستقیم با مسئولین زندان بود ”
 او در نتیجه گیری خود می نویسد:
”من بدون هیچ تردیدى اعتقاد دارم که مسعود خدابنده و آن سینگلتون بطور مداوم و سیستماتیک به کمپین تبلیغات جعلى علیه مجاهدین مشغول هستند و بنابرین اعتبارشان را از دست داده اند.”
                                -------------------------------------------------
رادیو آمریکا با میدان دادن به این عناصر شناخته شده، دچار نزول اعتبار می شود. تکرار اتهامات وزارت اطلاعات رژیم، کارى که شبانه روز در هر منبر و بلندگو در سى سال گذشته در ایران تحت اشغال اخوندها، انجام گرفته هنر خبر نگارى محسوب نمیشود. اگر قصد سنگ انداختن در راه مقاومت ایران و تلاش در جهت نگاه داشتن نام مجاهدین در لیست کذائى وزارت خارجه است، باید خاطر نشان کرد که در تند باد حوادث خاورمیانه یک حقیقت برجسته شده که دوران دیکتاتورى به پایان رسیده است.  سیاست گرم کردن تنور تبلیغات علیه مجاهدین شاید در دوران خاتمى دود به چشم مردم و مقاومت کرد، اما در این طوفان نه تنها دودش به چشم آقایان فرو میرود ، بلکه آتش در دامنشان نیز خواهد ریخت.
خلق هاى خاورمیانه و خلق قهرمان ایران، در حال ساختن دوران جدیدى هستند که کرامت و شرافت انسانى و ازادى مشخصات بر جسته آن هستند. سیاستهاى دوران فراموشخانه و کودتاهاى از بالا، به طور تاریخى به سر آمده است. مجاهدین خلق متعلق به آینده هستند و مبشر آزادی. رژیم ولایت فقیه با همه اجزایش، افقى جز محو شدن در مقابلش نیست. این خبر بزرگ این ایام است. نمونه مشخص آن تجمع صد هزار نفرى پاریس در حمایت از اشرف ، بود.
مجاهدین با مبارزاتشان این مسیر را روشن کرده اند. هیچ بلند گو و بوق تبلیغاتى نمی تواند این تاریخ را مخدوش کند. تا کور شود هر آنکه نتواند دید!

منابع
*
British Parliamentary Committee for Iran Freedom
Press Statement
۹ November ۲۰۰۵
 “The British Parliamentary Committee for Iran Freedom has become  aware that known agents of the Iranian regime’s Intelligence Ministry acting under the pretence of ‘Iran Interlink’, a shadowy group believed to be linked to the Mullahs, are to hold a press conference tomorrow, ۱۰th November at ۱۰ am in Fielden House, Westminister.
“They have been sent to explain away the Iranian President’s incitement to terrorism. This signals the regime’s weakness”, commented Lord Corbett of Castle Vale, Chairman of the British Parliamentary Committee for Iran Freedom”
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
**
PC/۲/۲۰۰۶
IN THE PROSCRIBED ORGANISATIONS APPEAL COMMISSION BETWEEN
Lord Alton of Liverpool & Others, Appellants
- and -
Secretary of State for the Home Department, Respondent
WITNESS STATEMENT OF WINSTON JAMES GRIFFITHS
**
Massoud Khodabandeh and 'Iran-Interlink'
 Massoud Khodabandeh is a former member of the PMOI who left the organisation in the mid-۱۹۹۰s, after which, according to his brother, Iran’s
Ministry of Intelligence and Security (MOIS) recruited him. He is married to Anne
Singleton and together they run the 'Iran-Interlink' website
. In that witness statement, Abrahim Khodabandeh explains how his brother travelled to Singapore to meet with MOIS officials and how Anne Singleton also travelled to Iran for a few months where I understand she was instructed to set up the 'Iran-Interlink' website.

I was surprised to see Anne Singleton in Evin prison. She even had her young
son with her. She was moving around freely and was in direct contact with
Iranian officials in the prison. This is surprising when it is a known fact that the
relatives of political prisoners find it extremely difficult, if not impossible, to visit
their relatives who are incarcerated. Zahra Kazemi’s body was not even returned
to her family.
Massoud Khodabandeh is part of a network with Gary Sick and others, who are
in contact using the Gulf ۲۰۰۰ list.
There is no doubt in my mind that both Massoud Khodabandeh and Anne
Singleton are running a systematic campaign of falsifying information about the
PMOI. This places serious doubt on their credibility and places serious question
marks around contacts between these individuals and the Foreign Office.

- سخنرانی خانم مریم رجوی در گردهمایی بزرگ ایرانیان در پاریس پیروزی عدالت ـ حفاظت از اشرف

خانم مریم رجوی رئیس جمهور برگزیده مقاومت در ویلپنت پاریس
خانم مریم رجوی رئیس جمهور برگزیده مقاومت در ویلپنت پاریس
بنام خدا، به‌نام ایران و به‌نام آزادی؛
به‌نام قیامها و انقلاب‌های دموکراتیک در دنیای اسلام، در سراسر خاورمیانه و شمال آفریقا؛
به‌نام کهکشان شهیدان با ۱۲۰ هزار شهید برخاک افتاده در سی‌امین سالگرد ۳۰ خرداد؛
به‌نام سردار خیابانی و اشرف شهیدان به‌نام صدیقه و ندا آسیه و صبا، سعید وحنیف و سی‌ششمین شهید فروغ اشرف، قهرمان مردم ایران، مجاهد خلق منصور حاجیان؛
به‌نام اشرف پایدار شهر شرف و آرزوها مشعل دار و چراغ راهنما در نبرد مردم ایران برای سرنگونی فاشیسم دینی؛
و به‌نام عدالت که هشت سال پس از ۱۷ ژوئن بر تخت پیروزی نشست.
هم‌میهنان عزیز!
یاران و دوستان فراموشی ناپذیر مقاومت ایران؛
۷۱ سال پیش در ۱۸ژوئن ژنرال دو گل رهبر مقاومت فرانسه از تبعیدگاه خود مقاومت علیه فاشیسم را اعلام کرد. صدای او هنوز به‌گوش می‌رسد که گفت: «هر اتفاقی که رخ دهد شعله‌های مقاومت نباید خاموش شود و خاموش نخواهد شد».
بله مقاومت خاموش نخواهد شد بلکه برآن است که آرمان آزادی را به پیروزی برساند.
پس درود می‌فرستیم به زنان و جوانان قیام به فعالان مقاومت در داخل و خارج ایران به ویژه اشرف‌نشان‌هایی که ماه‌ها و ماه‌هاست در واشنگتن و ژنو برای اشرف و برای آزادی مردم ایران تحصن کرده‌اند. هم‌چنین درود می‌فرستیم به زندانیان سیاسی در همه زندانها در سراسر ایران، به نمایندگی از سوی همین زندانیان دلیر خواهر عزیزم مهین صارمی، امروز اینجا در کنار ماست. او که از ۳۰ خرداد سال ۶۰ تا بحال بارها دستگیر شده است، این بار به ۱۰ سال زندان محکوم شده بود. ولی توانست از چنگ دژخیمان بگریزد. درود بر او و همه زندانیان سیاسی در ایران.
یاد همسر شهیدش بخیر. علی صارمی، برجسته‌ترین زندانی سیاسی مقاوم در ایران که در مجموع ۲۴ سال را در زندان سپری کرد.
بر همه شهیدان و اسیران خلق و بر مادران و خانواده‌های شجاع آنها، درود، درود، درود.

هموطنان عزیز؛
سی‌امین سالگرد مقاومت بزرگترین مقاومت مستمر سازمان‌یافته تاریخ ایران بر شما گرامی و مبارک باد.
براستی که برای ایرانیان جای افتخار و شرف و پیروزیست.
هم‌چنانکه مسعود از قبل گفته بود: ثابت شد که افعی کبوتر نمی‌زاید و این رژیم اصلاح پذیر نیست. ثابت شد مفهوم میانه‌روی در ولایت فقیه موهوم است.
ثابت شد هیچ آلترناتیوی در درون رژیم ملاها یافت نمی‌شود. ثابت شد که این رژیم هیچ مشروعیت اجتماعی و تاریخی و سیاسی ندارد و از بنیاد با حاکمیت و رأی مردم بیگانه است. ثابت شد که دجال است و ضدبشر جز با شکنجه و اعدام و حلق آویز جز با جنگ و صدور بحران و تروریسم بر سرکار نیست. و ثابت شد که آویختن رژیم به ریسمانهای قطور مشوق و مماشات و برچسب و بمباران و پرونده‌سازی آن هم علیه جدی‌ترین مخالفانش، اهرمی است در برابر موج تغییر و سرنگونی.
البته این هم ثابت شد که هر چند استمالت و مماشات، دو دهه بر عمر این رژیم افزود، اما نمی‌تواند برای این رژیم مشروعیت و ثباتی را که هرگز به آن دست نمی‌یابد، فراهم کند. بله، کف‌های روی آب به کنار رفت. و این تاریخ ایران و جامعه و مقاومت است که می‌گوید: نه به مماشات نه به تسلیم نه به قانون اساسی ولایت فقیه نه به تمامیت فاشیسم ولایت فقیه. و در مقابل می‌گوید: آری، آری به آزادی، آری به دموکراسی و برابری و آری به جدایی دین و دولت.
حالا به این رژیم درهم‌شکسته بنگرید که در مسیر بی‌پایان حذف و انقباض حرکت می‌کند. دائماً خودش، خودش را می‌خورد. هم‌چنانکه جانشین اصلی خمینی حذف شد. نخست‌وزیر ۸ ساله خمینی در حبس خانگی است. در پایان سال ۸۹ ستون اصلی حکومت خمینی، (رفسنجانی) با خفت بسیار از ریاست خبرگان ارتجاع حذف شد. و حالا جنگ بیرحمانه قدرت بین خامنه‌ای و احمدی‌نژاد درگرفته است. خامنه‌ای می‌خواهد گماشته ولایت فقیه را که دیگر حاضر نیست در این نقش محدود بماند با ضربات پیاپی مهار کند. اما او در حقیقت، به پای خودش یعنی به کل نظام شلیک می‌کند. این بازتاب نارضایتی و بحران در ”پایین“ است که ”بالا“ ی رژیم را به پیچ و تاب انداخته است.
این پیش‌لرزه سرنگونی رژیم آخوندی است. به آنها می‌گوییم بیشتر بلرزید و بیشتر بترسید. زیرا خلقی بی‌تاب برانداختن شماست. به آن جوانان دلیر قیام آفرین نگاه کنید. به این جمعیت سراپا شور و اشتیاق برای آزادی نگاه کنید. همه برای این‌که این رژیم و تمام پلیدیهایش را از سراسر ایران جارو کنند آماده و حاضرند.
بله شما حاضرید و انقلابهای دموکراتیک در خاورمیانه به یاری شما آمده است. حکومت سوریه مهم‌ترین متحد استراتریک آخوندها در آستانه سرنگونی است. جبهه رژیم در تمام منطقه در حال از هم‌پاشیدن است. از افغانستان تا عراق و سوریه همه‌جا مردم خواستار خلع ید از این رژیم در کشورشان می‌شوند. رژیم آخوندی در ورشکستگی عمیقی فرو رفته است. تحریمهای بین‌المللی راه تنفس آن را هر روز تنگتر می‌کند. و طرح حذف یارانه‌ها یعنی، بزرگترین پروژه اقتصادی ۳۰ سال اخیر در باتلاق شکست است. برآیند این وضعیت رودررویی خامنه‌ای و احمدی‌نژاد است.
از هشت سال پیش خامنه‌ای برای خط بستن در برابر مقاومت و خیزش مردم پروژه فوق ارتجاعی اصول‌گرایی را ابداع کرد. سپس احمدی‌نژاد را از قعر شکنجه‌گاهها بالا کشید و به سردمداری این طرح گماشت. پروژه «اصول‌گرایی» که می‌خواست با ماجراجوییهای بین‌المللی و با پخش پول میان پاسداران و بسیجی‌ها راهی برای خروج از بن‌بست پیدا کند. حالا شکست خورده است.
بله! اصلاح‌طلبی قلابی شکست خورد اصول‌گرایی فاشیستی در گل فرو رفت. اما آن‌چه سربلندتر از همیشه پیروز و پیشتاز قد برافراشته است جایگزین دموکراتیک رژیم آخوندی است.
از این‌رو به آخوندهای حاکم می‌گوییم ادامه دهید! در این نکبت و فلاکت هر روز بیشتر فرو بروید. دوران مکافات شماست. این پایان کار شماست. به فریادها و مژدگانی بهار عرب گوش کنید: الشعب یرید اسقاط النظام. آری سقوط نظام. به آخوندهای حاکم می‌گوییم: این سرنوشت محتومی است که شما هم از آن گریزی نخواهید داشت. مردم ایران هم سرنگونی شما را می‌خواهند و آن را محقق خواهند کرد.

هم‌میهنان عزیز!
حمله ۱۹ فروردین به اشرف واکنش رژیم برای مهار نیروی سرکش آزادی در جامعه ایران مخصوصاً بعد از شعله‌ور‌شدن دوباره آتش قیامها از زیر خاکستر خیانت بود.
در ۶ و ۷ مرداد سال ۸۸ هم یک ماه و نیم بعد از شروع قیامها ولی‌فقیه، برای حفظ تعادل خودش به‌شدت به‌حمله به اشرف نیاز داشت. زیرا بود ونبود رژیم در ارتباط مستقیم با فنا و بقای ضد رژیم است. این حقیقتی است که در ۳۰ سال گذشته بارها آزمایش شده است. و حالا توفان قیامهای منطقه هم به آن افزوده شده و رژیم را میلرزاند. اینجا بود که ستونهای زرهی برای پاکسازی کامل به اشرف یورش بردند.
اما مجاهدان آزادی در کارزاری بی‌سابقه با دست خالی در برابر نیروهای زرهی طرح قتل‌عام و انهدام اشرف را خنثی کردند.
دشمنان شما خواستند اشرف را منهدم کنند اما اشرف در تمام جهان به‌عنوان نبرد شعله‌ور مردم ایران برای آزادی شناخته شد.
می‌خواستند خاموشش کنند اما آتشی در جان میلیونها ایرانی افروخت که هرگز خاموشی نخواهد پذیرفت.
اینست افتخار مردم ایران و اینست قله پایداری اشرف در یک دهه اخیر. سلام بر نسلی که در تاریخ ایران مظهر ایستادگی خلل‌ناپذیر و ضدتمام عیار تسلیم و سازش است. سلام بر راهبر و آموزگاری که راه و رسم تسلیم‌ناپذیری را به آنها آموخت. و نسلی را بر اساس پاکی و صدق و فروتنی تربیت کرد که سرمایه مردم ایران برای کسب آزادی است. سلام بر مسعود، راهبر و معلم این نسل.

حضار محترم!
حمله به اشرف در عین حال یک ضرورت مبرم را برای جهان آشکار کرد و آن حفاظت از ساکنان اشرف، به‌عنوان یک وظیفه و مسئولیت ملی و بین‌المللی است. جامعه جهانی به ویژه ملل‌متحد و آمریکا در قبال حفاظت و امنیت ساکنان اشرف مسئولند.
به آنها می‌گوییم: مجاز نیستید به بهانه احترام به حق حاکمیت عراق در قبال جنایت علیه بشریت و جنایت جنگی بی‌عملی پیشه کنید. این نقض آشکار تعهدات بین‌المللی است.
۱۰۰ روز پیش پارلمان اروپا اعلام کرد: «موضوع حاکمیت و قوانین داخلی دیگر نمی‌تواند مانع رسیدگی به نقض حقوق‌بشر شود.
قطعنامه‌های شورای امنیت در مورد لیبی هم نیروهای ملل‌متحد و کشورهای عضو را موظف به حفاظت از شهروندان و ساکنان بی‌سلاح کرده است. بهانه حاکمیت عراق برای حمله به اشرف، از جانب رهبران ملی عراق، قویاً رد و افشاء شده است.
دکتر ایاد علاوی در نامه خود به نوری مالکی با اشاره به خواست رژیم ایران برای حمله به اشرف نوشت: «ما باید با این مسأله حساس، مطابق با شرف و پرستیژ و عزت مردم عراق رفتار کنیم، و نه مطابق خواسته این، یا آن طرف».
آقای علاوی نوشت: «نامه من به شما درباره مجاهدین خلق، در قلب اخلاق متمدنانه عراق و ارزشهای مترقی خلقمان و دین حنیفمان و عرف بین‌الملل، نهفته است که عراق بخشی از آن است».
رهبر العراقیه که هفته پیش خواستار استیضاح نخست‌وزیر شد، به ملت عراق با صراحت در مورد دیکتاتورعراق جدید گفت:
حکومت ایران به مالکی کمک کرد تا نخست‌وزیر شود... . او بیگناهان را به زندانهای مخوف انداخت... فساد و نقض‌حقوق‌بشر را از حد گذراند... به غارت و چپاول و آتش‌زدن و کشتار و خونریزی دست‌زده و هر جا وارد شدند، آن‌جا را به ویرانی و بدبختی کشیدند.»....
بله حمله به اشرف، ربطی به حاکمیت ملی عراق ندارد. این کشتار در بیت خامنه‌ای طراحی شد، برای دفاع از ولایت فقیه بود و حمله‌یی بود به کیان آزادی مردم ایران. خوشا مجاهدان آزادی که در برابر آن ایستادند و پرچم هیهات و تسلیم ناپذیری را در برابر فاشیسم سیاه دینی، در اهتزار نگه‌داشتند.
می‌خواهم تأکید کنم هم‌چنانکه در طرح اروپا آمده است باید محاصره اشرف خاتمه پیدا کند باید افراد مسلح از اشرف بیرون بروند و باید تحقیقات بیطرفانه بین‌المللی درباره جنایت ۱۹ فروردین بلادرنگ آغاز شود.
راستی ممانعت از ورود هیأتهای بین‌المللی به اشرف چه دلیلی دارد؟ چرا از ورود هیأت پارلمان اروپا جلوگیری کردید؟ چرا از ورود هیأت کنگره آمریکا جلوگیری کردید؟ چرا نگذاشتید کاروان‌های عربی به اشرف بروند؟ چه چیزی برای پنهان‌کردن دارید؟ جز جنایت بزرگ علیه بشریت؟ و جز جنایت جنگی؟ و جز جنایت علیه جامعه بین‌المللی، هم‌چنانکه در حکم دادگاه اسپانیا آمده است.
پس تا تعیین تکلیف نهایی لازم است ملل‌متحد حفاظت اشرف را برعهده بگیرد و ناظران سازمان ملل در اشرف مستقر شوند.
از ایالات متحده و اتحادیه اروپا فقط می‌خواهیم حفاظت همین ناظران را تأمین کنند. این کم‌ترین و ضروری‌ترین خواست برای حفاظت از جان مجاهدان اشرف است. اکثریت سنا و مجلس ملی فرانسه و ۵۵۰۰ شهردار فرانسوی و همچنین، قانونگذاران و نمایندگان منتخب از ۴۰کشور در ۵ قاره جهان، مواضع درخشان خود را در این زمینه اعلام کرده‌اند. این بلندترین فریاد حقانیت مردم ایران و فرزندان رشید آنها در دنیای معاصر است.
اهالی شهرهای سوریه حق دارند که می‌خواهند زرهی‌ها و سلاحهای سنگین بشار اسد از مناطق مسکونی‌شان بیرون برده شود. مردم لیبی حق دارند که می‌گویند شلیک کردن به مردم از سوی رژیم قذافی باید متوقف شود. ساکنان اشرف هم حق دارند که می‌گویند لوله سلاحها را از روی شقیقه‌های ما بردارید.
اینرا هم باید خاطرنشان کنم که ایالات متحده به‌خاطر واگذاری مسئولیت حفاظت اشرف مسئولیت دارد. زیرا آن را به دولتی سپرد که قصد آن برای سرکوب ساکنان اشرف پیشاپیش محرز بود. هم‌چنانکه در بستن راه تغییر در ایران مسئولیت دارد. زیرا نیروی اصلی تغییر در ایران را با یک برچسب واهی به بند کشیده است.
بنابراین به آنها می‌گوییم؛ به حکم دادگاه و به فراخوان نمایندگان کنگره و شخصیتها و صاحب‌نظران بلند‌پایه آمریکا توجه کنید که کم‌ترین اعتباری برای مماشات و دست تکان دادن برای فاشیسم دینی از طریق برچسب تروریستی قائل نیستند. براین اساس، ما ایالات متحده را فرا می‌خوانیم که به این نام‌گذاری رسوا خاتمه بدهد و سیاست شکست‌خورده مماشات و تعامل با بانکدار مرکزی تروریسم را کنار بگذارد. این به سود مردم آمریکا نیز هست.
بله، بیش از این حق مردم ایران برای به زیر کشیدن یک دیکتاتوری خون‌آشام را لگدکوب نکنید. من به شما سخنان آبراهام لینکلن فقید را یادآوری می‌کنم که «دولت و نهادها متعلق به مردم است. اگر مردم از دولتی ناراضی هستند می‌توانند… آن را تغییر دهند یا اگر نشد از حق انقلابی خود استفاده کرده و آن را از هم بپاشانند و سرنگون کنند».

خواهران و برادران عزیز!
خوشا ایستادگی شما که بزرگترین دسیسه علیه مقاومت را درهم شکست. پرونده توطئه‌گرانه ۱۷ ژوئن پرونده‌یی با صدها هزار برگ از اتهام‌های آخوندساخته و دست‌کم ده‌هزار سند که یکی از بزرگترین تحقیقات در فرانسه بود پس از ده سال فرو ریخت.
بنابراین گردهمایی امروز شما گردهمایی افتخار و پیروزیست. هشت سال با همه دسیسه‌ها برای بستن راه مقاومت یک خلق در زنجیر درافتادید و سرانجام سیاوش‌وار از آتش توطئه‌ها عبور کردید و سمبل بی‌گناهی و پاکدامنی شدید.
آن‌قدر که حالا قضاییه فرانسه در حکم درخشان خود مشروعیت و حقانیت مقاومت عادلانه مردم ایران علیه فاشیسم مذهبی را اثبات می‌کند. این حکم مایه سرفرازی ملت فرانسه به ویژه وکلا، قضات و حقوقدانان و منتخبان و شخصیتهای نامدار و شریف آن است. سلام بر آنها که صدای وجدان فرانسه و تمامی اروپا هستند.
این تحول در عین حال مهم‌ترین حلقه پیشروی و غلبه مقاومت شما بر کارزار اهریمن‌سازی است.
راستی؛ سیلاب تهمت‌های رنگارنگ علیه جنبش مقاومت را بیاد می‌آورید؟ اتهاماتی از قبیل شکنجه و کشتار اعضای مقاومت توسط خود مقاومت، کیش شخصیت، سکت، کشتار صدها هزار‌تن از کردها و شیعیان عراق، پول‌شویی، تشکیل انجمن بزهکاری، اسارت جوانان و زنان، نداشتن پایگاه در میان مردم ایران و مهم‌تر و رایج‌تر از همه اتهام تروریسم.
اکنون سقف تمامی این اتهامات بر سر صاحبانش آوار شده است!
راستی این افترائات برای چه بود؟ در تمام سه دهه گذشته این اتهامات توجیه‌کننده حلق‌آویز و شکنجه علیه مردم و مقاومت ایران بوده است. اما ایستادگی‌اشرف نشان شما، این هجوم مسموم را درهم شکست. شما در دهها دادگاه در اروپا و آمریکا پیروز شدید و آخوندها و مزدوران و پشتیبانان آنها را مفتضح کردید.
حالا، مقاومت شما از میان موج خون و سرکوب صد بار مستحکم‌تر قد برافراشته است. شما طومار تهمت و ممنوعیت علیه این جنبش را در انگلستان درهم پیچیدید. شما لیست‌گذاری تروریستی علیه مجاهدین در اتحادیه اروپا را مفتضح کردید. شما پرونده‌سازی و اتهام تروریسم علیه مقاومت را در فرانسه درهم شکستید. شما بساط گزارش بی‌اعتبار اداره حراست را در تمام ۱۶ایالت آلمان علیه این مقاومت را برچیدید.
و بی‌تردید، نام‌گذاری وزارت‌خارجه آمریکا را هم درهم خواهید شکست. اکنون؛ نوبت گشودن پرونده جنایتهای این رژیم است این پرونده باید در شورای امنیت بازگشوده شود تا مردم ایران ببینند که در سطح بین‌المللی چه کسی با آنها و چه کسی با ملاهاست؟!
این پرونده باید از طریق شورای امنیت به دیوان کیفری لاهه ارجاع شود. مردم ایران می‌خواهند حکم جلب خامنه‌ای صادر و به‌اجرا گذاشته شود و چنین خواهد شد. همه می‌دانند که ولی‌فقیه ارتجاع در جرم و جنایت و پلیدی سرآمد همه دیکتاتورهای جهان است.
هموطنان عزیز!
دوران پیشرفت و پیروزی انقلاب‌های دموکراتیک آغاز شده است. دوران زنان؛ دوران جوانان؛
دوران قیام و جنگ صد برابر، برای دانشجویان و کارگران برای معلمان، برای ایرانیان ستمدیده در کردستان و بلوچستان و خوزستان و سراسر ایران.
آری، زمان برچیدن بساط ولایت فقیه است. می‌توان و باید، مقاومت و قیام‌ برای آزادی را به پیروزی رساند.
آخوندها برای بقای خود در پی ساختن بمب اتمی هستند. ما برای شکوفایی جامعه در پی قدرتی هستیم که از آن میلیونها بار نیرومندتر است: و آن؛ انتخاب آزادانه و نقش‌آفرینی و مسئولیت یکایک مردم و به ویژه زنان و جوانان است.
خواست ما برقراری یک جمهوری آزاد و دموکراتیک بر اساس جدایی دین و دولت است. جامعه‌یی بر اساس برابری زن و مرد و با تأکید بر مشارکت برابر زنان در رهبری سیاسی و هم‌چنین یک ایران غیراتمی.
برنامه ما در سه کلمه خلاصه می‌شود: آزادی، برابری و حاکمیت رأی مردم.
آرمانی که از آغاز پیشاروی مقاومت ما بوده، آزادی و دموکراسی است. ما برای به‌دست‌گرفتن قدرت‌ مبارزه و فداکاری نمی‌کنیم. ما حتی به سهیم شدن در قدرت و حکومت چشم ندوخته‌ایم. این برقراری حاکمیت مردم و دموکراسی است، که بزرگترین رسالت ماست. ما همگی با آموزش از مسعود راه و رسم خاوران را برگزیده‌ایم و به آن افتخار می‌کنیم. ما افتخار می‌کنیم که فدای انتخاب آزادانه مردم ایران باشیم.

هموطنان عزیز!
همواره به این می‌اندیشم که آیا دردهای میلیونها زن و مرد ایرانی، پایانی دارد؟ آیا می‌توانند به یک زندگی بدون ترس و همراه با شادی و آزادی دست پیدا کنند؟ می‌خواهم با رساترین فریاد به آنها پاسخ بدهم که آری، من و ما برای زنده‌نگهداشتن شعله همین امید و تحقق همین آرزو، تمامی سختیها را پذیرفته‌ایم و از همه‌چیزمان گذشته‌ایم تا آن فردای روشن و آن زندگی شکوفا و امن و آسوده برای تمام مردم ایران و منطقه فراهم شود.
ما تا بن استخوان به پیروزی آزادی یقین داریم. راه و رسم تغییر و انقلاب فرا راه نسل قیام می‌درخشد: و اشرف با پایداری پرشکوهش پیام امید و پیروزیست.
سلام بر آزادی ـ سلام بر اشرف ـ سلام بر مردم ایران ـ درود بر همه شما.