Montag, 1. August 2011

جمشید پیمان و تکلیف کنندگان برای اشرف

 

 

جمشید پیمان - تو که در پوست شیری فکری هم برای استتار گوشهایت بکن!


 

یک‌شنبه، ۰۹ مرداد ۱۳۹۰ / ۳۱ ژوئیه ۲۰۱۱
AddThis Social Bookmark Button
خوشبختانه تعداد تعیین تکلیف کنندگان برای اشرف مثل قارچ از زمین می رویند و روز به روز بر شمارشان افزوده می شود. من این حادثه را به فال نیک می گیرم .این تکلیف معین کنان حالا برای خودشان طیفی را تشکیل داده اند که بسیار دیدنی است. در یک سرش رژیم جمهوری اسلامی و عوامل رنگارنگش نشسته اند و تا میانه ی متمایل به راست طیف را اشغال کرده اند . از میانه ی متمایل به راست تا وسط طیف، مزدوران و کار چاق کنهای همان رژیم هستند که ملبس به لباس اپوزیسیون شده اند. رنگ این بخش میانی طیف هم دیدنی است. از سبز تیره در آن سهم دارد تا سبز چمنی و تا سبز کم رنگ تا قرمز مخملی  وفرمز پشت گلی. طیف وسط تامیانه متمایل به چپ هم دیپلماتها و سیاستمداران و سفیران غیر ایرانی هستند که در عرصه بین المللی محض رضای رب العالمین یا شمعک پای دیوار درحال فرو ریزی رژیم آخوندی می زنند یا هر کدام قلم مو به دست مشغول رنگ آمیزی چهره ی این رژیم شده اند تا رنگ واقعی آن را از دیدِ خلق الله بپوشانند. البته من فکر نمی کنم تشکیل دهندگان این طیف دلشان برای جمهوری اسلامی می سوزد یا ربانم لال، از قبل این رژیم سبیل داشته و نداشته شان چرب می شود. چون مطمئنم اینها می خواهند مردم جهان ازدیدن چهره ی واقعی این رژیم قالب تهی نکنند. و این یک حرکت کاملا بشر دوستانه و خدشه ناپذیر است. اما بخش انتهائی و چپ این طیف هم به اندازه کافی تماشایی است. تشکیل دهندگان این طیف کسانی هستند که روزگاری یا درتشکیلات مجاهدین و یا در ارتش آزادی بخش بوده اند و به دلیل و علتی از آن مناسبات یا بیرون آمده اند و یا بیرون شده اند. که این دو تفاوتکی با هم دارند. اما علیرغم بیرون آمدن یا بیرون شدن، باز هم علت وجودی شان همانا مطرح شدنشان در رابطه با کم و کیف مجاهدین است با روش دلسوزی برای بدنه پیکر و تیغ کشی بر سر آن.
جایگاه تماشایی آقای باتلر در این میانه
راستی این نکته را از قلم نیندازم و خاطر نشان کنم که وجدانا نمی دانم آقای سقیر باتلر متعلق به کجای طیفی است که مشخصاتش را ذکر کردم.  اما برایم واضح و مبرهن است که جامع جمیع ویژگیهای مجموعه افراد تشکیل دهنده این طیف است. این امر مبارکی است و ظهور چنین شخصیتی را در عرصه ی مساله پیچیده اشرف، باید به فال نیک گرفت . چه کسی بهتر از آقای باتلر می توانست خواست سران رژیم جمهوری اسلامی را در رابطه با این مساله منعکس کند.  البته آقای باتلر در این مورد نقش یک دوربین عکاسی را بازی نکرده است. او بگونه ای موضع گرفته است که گوئی سفیر رژیم آخوندی در عراق به صحنه آمده است. او در این زمینه به مجاهدین می گوید سارمانتان را منحل کنید تا شاید برای نجاتتان راهی پیدا شود. آیا آقای باتلر خواست سی و دوساله ( تاکید می کنم سی و دوساله و نه سی ساله) رژیم را بطور کاملا شسته و رفته بیان نکرده است؟  بر این نکته پا می فشارم که اگر کسی پیدا شود و بگوید این موضع آقای باتلر موضع رژیم آخوندی نیست، آن رژیم را نمی شناسد یا با همه ی همسانی نظراتش با آن باز هم شرم دارد که انگ همسوئی با رژیم را بخورد.
آقای باتلر به ساکنان اشرف پیشنهاد می کند که داوطلبانه  دست و رویشان را بشویند و موی سرشان را شانه بزنند و لباسهای تمیزشان را بپوشند و کفشهای واکس زده و براق به پاکنند و دست در دست آقای باتلر بگذارند و از شهر اشرف بیرون بیایند و بروند در جایی بی نام و نشان در یک نقطه دیگر از خاک عراق که فقط خودشان و آقایان باتلر و مالکی و نیروی آدمخوار تحت امر او بدانند کجاست. جایی که برای تکرار حادثه نوزدهم فروردین نود، این نیروها به زحمت نیفتند و مثل آن بار عکس و تفصیلاتشان در دست نامحرمان نچرخد. چه کسی بهتر از آقای باتلر می توانست این درخواست کاملا بشر دوستانه دار و دسته نوری المالکی را نه تنها به ساکنان اشرف برساند، بلکه همزمان اصرار بورزد برای مجاهدین هیچ خیری خیر تر از انجام این کار نیست.
دست آقای دکتر قصیم درد نکند که به موارد مشابه در تاریخ معاصر و جنایتهایی که در جریان همین جا به جاییها صورت گرفت اشاره کرده اند. من در این زمینه اطمینان صد در صد دارم آقای دکتر کریم قصیم با ذکر این مثال ها به هیچ وجه قصد نداشته اند که آقای باتلر را از خواب غفلت بیدار کنند و یا پرده ی جهالت را از جلوی چشمانش بردارند.  این یاد آوری را برای آن کردم که اگر کسی هم چنین برداشتی کرده است لطف کرده و خود را تصحیح کند. زیرا آقای قصیم با ذکر این مثالها خواسته است به آقای باتلر خاطرنشان کند که ننگ جابه جایی این چنینی فقط  بر پیشانی هیتلر و استالین و فرانکو و نظایر اینها نمی خورد. مواظب باش آقای باتلر که پیشانی ات دارد زیادی وارد محوطه ی داغگاه می شود!
آقای باتلر گویا مخالف است که نام سازمان مجاهدین از لیست سازمانهای تروریستی وزارت خارجه آمریکا بیرون بیاید.  در این مورد نیز آقای باتلر هم کار لابی های رژیم در آمریکا را آسان کرده است و هم خواست سبزها و نیمه سبزها و تمام سبزهائی نظیر آخوند کدیور و تریتا پارسی و ... را مورد تایید قرار داده است . او در عین حال و همزمان می کوشد که بدنه را از سر جدا کند . و این حرف بُریدگان به رژیم نپیوسته و یا حتی ضد رژیم و بریده شدگان این چنینی را باز بتاباند که بدنه تشکیلات (و در اینجا بخصوص سه هزار و چهار صد ساکن شهر اشرف) در برابر خواست رهبری سازمانشان هیج اراده ای ندارند و تسلیم محض اند، به اختیار یا به اجبار.
آقای باتلر خبر نگار فلان نشریه آمریکایی را  نه به عنوان خبرنگار، که به نام همکار و دستیار  با خودش به  میان ساکنان اشرف می برد تا پنهانکی از آنها عکس بگیرد و چاشنی حرف و سخن آقای باتلر در آن نشریه کند که اگر کل مقاله را بچلانند از درونش همانی بیرون می آید که سالهای سال است مزدوران و مواجب بگیران و بریده گان از مبارزه و خود ارزان فروخته  (حتما جائی برای گران فروشی نبوده است.و یقینا جنس بیش از آن بنجل بوده است که بشود گرانتر عرضه اش کرد) به فرمان وزرات اطلاعات آخوندی بر علیه مجاهدین گفته اند و باز هم خواهند گفت.
جامعیت شگفت انگیز آقای باتلر
اما دراین قضیه، موقعیت آقای باتلر را از هر منظری که بنگرید و آن را به هر کجای طیف تکلیف تعیین کن مذکور وارد کنید می بینید ایشان علاوه بر دارا بودن ویژگیهای بخش های مختلف این طیف از جامعیتی شگفت انگیز بر خوردار است. جامعیتی که بدون هیچ اغراق در مجموعه خواستهای کهن رژیم جمهوری اسلامی متبلور و متجلی است. و هر کدام ار این این پیشنهادها و اظهار نظرهای حکیمانه ی آقای باتلر مورد قبول واقع شود سودش مستقیما و بالافاصله به کیسه ی  حاکمیت آخوندی می ریزد. و البته و بدون تردید  دودش به چشم مجاهدین و ساکنان اشرف می رود.  نه اینکه آقای باتلر قصد فروکردن دود این ماجرا به چشم مجاهدین را داشته باشد. حقیقت این است که آن دود در زیر چنان شرایطی جز چشمان مجاهدین جایی برای فرو رفتن پیدا نخواهد کرد. یعنی جای دیگری نیست که دود سرگردان  دنبالش بگردد. به راستی که آقای باتلر در این میانه یک سر و گردن از همه ی آنها بالاتر است. این را هم اضافه کنم کسی فکر نکند آقای باتلر با این هیبت و برو و بیا یکه تاز است و تنهائی شبیه عروسی هفت هنره جلوه می کند. در وزارت خارجه آمریکا هم افراد استخوانداری هستند که پشت و هوای آقای باتلر را حسابی دارند و نمی گذارند خدای ناکرده خاری به دست و پایش بنشیند. چه طوری بگویم؟ آنها هم در دفاع از آقای باتلر و نظریاتش شعار میدهند که: ما همه با هم هستیم  و یا دقیق تر عرض کنم دم می گیرند که : ما اهل کوفه نیستیم، باتلر تنها بماند!
چرا چنین کلیدی در این قفل نمی چرخد؟
در این میان و با توجه به این تفاصیل  فقط یکی دو گرفت وگیر وجود دارد که آقای باتلر با همه ی زرنگی و وسعت دید و جامعیت طرحش، به آنها توجه نکرده است. گیر اول این است که مجاهدین نه تنها به کولی دادن عادت ندارند، بلکه از بیخ و بن با آن بیگانه اند. و این، کار را برای آقای باتلر و شرکاء مشکل کرده است. دوم این که مجاهدین اگر با هر رنگی و از جمله رنگ نیرنگ نا آشنا نباشند با رنگ سرخ  مرز بندی بین خودشان و رژیم آخوندی آشنایی صد در صد دارند. و بارهای بار و از جمله در همین نوزده فروردین نود نشان داده اند که وقتی پای شکستن مرزها و مخدوش شدن خطوط سرخ رنگ آنها با حاکمیت ضدبشری آخوندی پیش بیاید نه تنها بر آرمانشان  که آزادی ایران است، پای می فشارند،  بلکه اگر لازم بدانند آن مرز سرخرنگ را با خونشان هزار مرتبه پر رنگتر می کنند. از همین موضع است که به‌دنبال جلسه استماع زیرکمیته خاورمیانه و آسیای جنوبی کنگره آمریکا، در روز چهارشنبه، ۵مردادماه، خانم مریم رجوی، رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت ایران، اعلام کرد هم‌چنان‌که نماینده روهرا باکر در جلسه استماع به مقامهای ارشد وزارت‌خارجه آمریکا خاطرنشان کرد: از این پس مسئولیت هر خونی که در اشرف ریخته شود، برعهده ‌ایالات متحده است. علاوه بر این، هم‌چنان‌که نماینده تدپو خاطرنشان کرد: کمیته خارجی کنگره آمریکا به اتفاق آرا با جابه‌جایی مجاهدان اشرف در داخل عراق مخالف است و این الحاقیه پس از ارائه و تصویب در کنگره و سنا قانون می‌شود. نماینده تدپو در این استماع کنگره اعلام کرد جابه‌جایی در داخل عراق خواست مشترک رژیمهای ایران و عراق است. خانم رجوی افزود: «از این‌رو، مقاومت ایران دیگر به هیچ‌وجه و به هیچ قیمت و در هیچ‌کجا حاضر به گفتگو درباره جابه‌جایی ساکنان اشرف در داخل عراق نیست. مگر این‌که دولت آمریکا اعلام کند که حفاظت آنها را با نیروهای آمریکایی تا انتقال به کشورهای ثالث برعهده بگیرد».
ختم الکلام و تمام!
یک بار دیگر لطفا به عنوان این نوشته نگاهی بیندازید. این عنوان هیچ ربطی به آقای باتلر و شرکای ایشان و حامیانشان در طیفی که به آن اشار شد ، ندارد.  الباقی این که در روزگاران پیشین که اخلاق و انسانیت درهم تنیده بودند، دبیری داشتیم به نام آقای نوربخش که رحمت جاودانی خدا بر او باد . این آقای نوربخش به ما منطق ارسطو را درس می داد . وقتی به صفت ممیزه انسان از دیگر موجودات زنده می رسید  می گفت ؛
الانسان حیوان الناطق (انسان حیوان سخنگو ست)
یا ؛ الانسان حیوان المتفکر( انسان حیوان اندیشمند است)
یا ؛ الانسان حیوان الضاحک( انسان حیوان خندان است) .
و می افزود؛ همه اینها نشانه های آدمی محسوب می شوند .اما هیچ یک از آنها نشانه انسانیت نیستند. و در برابر پرسش ما که می گفتیم به نظر شما نشان انسانیت چیست ،پاسخ میداد؛
شما شنیده اید که می گویند : الحیاء اساس الایمان( شرم پایه ایمان است) .امّا من می گویم:
اساس الانسان الحیاء والحیاء و الحیاء(پایه آدمی شرم است و شرم است و شرم) .
صد البته این قسمت پایانی هم هیچ ربطی به آقای باتلر و شرکا و حامیان  ایشان  ندارد.

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen