![]() دکتر منوچهر هزارخانی |
دلالی برای ”طرح آمریکا“
چرچیل گفته بود میتوان به هوش آمریکاییها اعتماد کرد؛ آنها میتوانند برای هر مسأله مشکل، راهحل مناسب را پیدا کنند، البته بعد از آن که همه راهحلهای دیگر را امتحان کردند!
انگار حالا، آمریکاییها تصمیم گرفتهاند با پافشاری در تحمیل یک راهحل زورکی، گفته چرچیل را تکذیب کنند.
دلیلش این که، نه تنها سفیرشان در بغداد را مأمور تشویق مالکی در غیرقابل تحمل کردن شرایط زندگی در اشرف کردهاند. بلکه به یک فرستاده ویژه هم مأموریت دادهاند تا در اروپا بچرخد و برای قبولاندن ”طرح آمریکا“ به جای طرح استیونسون به اروپاییان، تبلیغ کند، هر ازگاهی هم سری به اشرف بزند و برای ساکنانش درباره محاسن تغییر مکان به جایی ”اندکی دورتر و کمی امن تر“ و از مزایای انحلال سازمانشان برای رستگاری در همین دنیا بالای منبر برود؛ و باز همان بساطش را پهن کند و باز همان جواب را بگیرد که این طرح به منزله نقض تعهدات و سپردن قربانی به دست قاتل است و از همین رو هم غیرقانونی است، هم غیراخلاقی، هم غیرانسانی و بنابراین غیرقابل قبول، و... دوباره دوره بیفتد برای تبلیغ ”طرح آمریکا“.
من نمیدانم نمایندگان اروپایی هر بار که چشمشان به این سفیر دوره گرد میافتد چه احساسی پیدا میکنند، ولی میتوانم حدس بزنم که اشرفیها هنگام روبهرو شدن با او، احساس میکنندکه ۳۰۰ بلندگویی که شب و روز آزارشان میدهند، حالا دو برابر شدهاند.
این روش که میتوان جنگ روانیش خواند، یا «کله پزی» یا سماجت دلال منشانه یا هر چیز دیگر ـ فقط مبتنی بر نصایح دلسوزانه و هدایت ”به راه راست“ نیست، با چاشنی تهدید و القای ترس به شوخی و جدی هم همراه است.
او، به شوخی از گوانتانامو و هاوایی یاد میکند (لابد ابوغریب یادش رفته) و هنگامی که لحنش جدی میشود، به جای محکوم کردن آدم کشی مزدوران مالکی، به اشرفیها هشدار میدهد که در صورت پافشاری برای ماندن در اشرف، باید در انتظار همان هجومها و کشتارها، به احتمال زیاد بهصورتی وسیع تر و قاطع تر، باشند.
اصرار دارد که بقبولاند دارد نقش فرشته نجات را برای گروهی که باعث دردسر آمریکاست بازی میکند، ولی ادا و اطوارش، پرونده سازیها و لجنپراکنیهایش که تکرار همان مهملات وزارت اطلاعات آخوندهاست، گواهی میدهند که مأموریتش متلاشی کردن سازمان مجاهدین از طریق تحمیل ”طرح آمریکا“ ست . لابد پیش خودش حساب کرده است که اگر به مسالمت میسر شد، چه بهتر؛ یک پیروزی دیگر برای سیاست دلالی و دلالان سیاسی. اما اگر نشد، امر به معروف را ول میکنم و منتظر اقدام مزدوران مالکی برای ”برقرار کردن حاکمیت عراق در کمپ اشرف“ میمانم.
لابد بعد از وقوع فاجعه، مشاور جدید و فارسی زبان مالکی در امر تخلیه اردوگاه اشرف در اولین مصاحبهاش با آن بنگاه سخن پراکنی معروف، با لحنی به عاریت گرفته شده از آندرس بورینگ برویک [قاتل ۷۶ شهروند بیگناه در نروژ] ، خواهد گفت: هولناک است، اما لازم بود!
چرچیل گفته بود میتوان به هوش آمریکاییها اعتماد کرد؛ آنها میتوانند برای هر مسأله مشکل، راهحل مناسب را پیدا کنند، البته بعد از آن که همه راهحلهای دیگر را امتحان کردند!
انگار حالا، آمریکاییها تصمیم گرفتهاند با پافشاری در تحمیل یک راهحل زورکی، گفته چرچیل را تکذیب کنند.
دلیلش این که، نه تنها سفیرشان در بغداد را مأمور تشویق مالکی در غیرقابل تحمل کردن شرایط زندگی در اشرف کردهاند. بلکه به یک فرستاده ویژه هم مأموریت دادهاند تا در اروپا بچرخد و برای قبولاندن ”طرح آمریکا“ به جای طرح استیونسون به اروپاییان، تبلیغ کند، هر ازگاهی هم سری به اشرف بزند و برای ساکنانش درباره محاسن تغییر مکان به جایی ”اندکی دورتر و کمی امن تر“ و از مزایای انحلال سازمانشان برای رستگاری در همین دنیا بالای منبر برود؛ و باز همان بساطش را پهن کند و باز همان جواب را بگیرد که این طرح به منزله نقض تعهدات و سپردن قربانی به دست قاتل است و از همین رو هم غیرقانونی است، هم غیراخلاقی، هم غیرانسانی و بنابراین غیرقابل قبول، و... دوباره دوره بیفتد برای تبلیغ ”طرح آمریکا“.
من نمیدانم نمایندگان اروپایی هر بار که چشمشان به این سفیر دوره گرد میافتد چه احساسی پیدا میکنند، ولی میتوانم حدس بزنم که اشرفیها هنگام روبهرو شدن با او، احساس میکنندکه ۳۰۰ بلندگویی که شب و روز آزارشان میدهند، حالا دو برابر شدهاند.
این روش که میتوان جنگ روانیش خواند، یا «کله پزی» یا سماجت دلال منشانه یا هر چیز دیگر ـ فقط مبتنی بر نصایح دلسوزانه و هدایت ”به راه راست“ نیست، با چاشنی تهدید و القای ترس به شوخی و جدی هم همراه است.
او، به شوخی از گوانتانامو و هاوایی یاد میکند (لابد ابوغریب یادش رفته) و هنگامی که لحنش جدی میشود، به جای محکوم کردن آدم کشی مزدوران مالکی، به اشرفیها هشدار میدهد که در صورت پافشاری برای ماندن در اشرف، باید در انتظار همان هجومها و کشتارها، به احتمال زیاد بهصورتی وسیع تر و قاطع تر، باشند.
اصرار دارد که بقبولاند دارد نقش فرشته نجات را برای گروهی که باعث دردسر آمریکاست بازی میکند، ولی ادا و اطوارش، پرونده سازیها و لجنپراکنیهایش که تکرار همان مهملات وزارت اطلاعات آخوندهاست، گواهی میدهند که مأموریتش متلاشی کردن سازمان مجاهدین از طریق تحمیل ”طرح آمریکا“ ست . لابد پیش خودش حساب کرده است که اگر به مسالمت میسر شد، چه بهتر؛ یک پیروزی دیگر برای سیاست دلالی و دلالان سیاسی. اما اگر نشد، امر به معروف را ول میکنم و منتظر اقدام مزدوران مالکی برای ”برقرار کردن حاکمیت عراق در کمپ اشرف“ میمانم.
لابد بعد از وقوع فاجعه، مشاور جدید و فارسی زبان مالکی در امر تخلیه اردوگاه اشرف در اولین مصاحبهاش با آن بنگاه سخن پراکنی معروف، با لحنی به عاریت گرفته شده از آندرس بورینگ برویک [قاتل ۷۶ شهروند بیگناه در نروژ] ، خواهد گفت: هولناک است، اما لازم بود!
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen