Mittwoch, 10. März 2010

استراتژى قيام و سرنگونى سلسله آموزش براى نسل جوان در داخل كشور (قسمت سيزدهم)

-


مسعود رجوي رهبر مقاومت ايران
مسعود رجوي رهبر مقاومت ايران
اشرف كانون استراتژيكى نبرد
نقدينه بزرگ ملت
درمبارزه آزادىبخش با رژيم ولايت

پيام به رزمندگان ارتش آزادى
و نيروهاى انقلاب دموكراتيك در سراسر ميهن اشغال شده
مسعود رجوى -اسفند 1388



خبرگان بهجاى موسسان
خمينى تا 10روز قبل از آمدن به ايران، از «حكومت اسلامى» دم مىزد و كلمه جمهورى و حاكميت جمهور مردم براى او بسيار نامأنوس بود. هم‌چنان‌كه اشاره كرديم شعار وحدت گرايانه او «همه باهم» نيز به دور از ميدان عمل مبارزاتى و عارى از ارائه خط مشى و برنامه و آلترناتيو مشخص بود. از معرفى شوراى به اصطلاح انقلاب و دولتى هم كه دو ماهونيم قبل از آن در نيمه آبان 1357 مخفيانه تشكيل داده بود، طفره مىرفت و آن را از ميليونها مردمى كه درخيابانها براى او شعار مىدادند، قوياً مخفى نگه مىداشت.

در سوم بهمن 1357روزنامه‌هاى آن زمان نخستين گفتگوى او با خبرنگاران ايرانى را درباره «حكومت اسلامى» و اينكه در آن «ديكتاتورى وجود ندارد» منتشر كردند. به برخى سؤال و جوابها و دجاليتى كه در آن موج مىزند، توجه كنيد:
سوال: … آيا اعضاى كميته شوراى انقلاب اسلامى و دولت قبلاً معرفى خواهد شد يا نه؟
جواب: … در بهشت زهرا راه خود را اعلام مى‌كنيم وحرفهايى را كه بايد مقدمتاً زد، خواهيم زد.

سؤال: حضرت آيت‌الله ممكن است بفرماييد شكل طبقاتى اين كميته‌ى اسلامى چگونه خواهد بود و آيا نماينده‌يى از طبقه كارگر و روشنفكر در آن خواهد بود يا اكثريت اعضاى كميته از روحانيان خواهند بود؟
جواب: نخير از روحانيان نخواهد بود. روحانيان مثل ساير طبقات نماينده خواهند داشت.

سؤال: ممكن است خطوط اصلى اين حكومت اسلامى را در زمينه‌هاى اقتصادى، اجتماعى و سياسى بفرمائيد؟
جواب: اينها امورى نيست كه بتوانم آنرا براى شما تشريح كنم… .

سؤال: منظورم اينست كه در حكومت اسلامى ملى شدن صنايع قطعى خواهد بود يا هنوز معلوم نيست و آيا ابزار توليد در دست دولت خواهد بود.
جواب: آن هم بايد مورد مطالعه قرار گيرد.

سؤال: در مورد آزادى بيان و عقيده شما چه حدودى را در نظر داريد و آيا فكر مى‌كنيد بايد محدوديتهايى قائل شد؟
جواب: اگر چنانچه مضر بهحال ملت نباشد، بيان همه چيز آزاد است. چيزهايى آزاد نيست كه مضر بهحال ملت ما باشد.

سؤال: آيا فكر مى‌كنيد گروههاى چپ و ماركسيست‌هايى كه در ايران هستند…
خمينى قبل از پايان سؤال خبرنگار جمله او را قطع مى‌كند و جواب مى‌دهد: اگر مضر بهحال ملت باشد جلوگيرى مى‌شود و اگر نباشد، فقط اظهارعقيده باشد، مانعى ندارد.

سؤال: نقش زنان در حكومت اسلامى چگونه خواهد بود؟ آيا در امور كشور شركت خواهند داشت؟ مثلاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً آيا وزير خواهند شد، البته اگر استعداد و لياقت نشان بدهند؟
جواب: اينها بسته به اينست كه حكومتى كه پيش مى‌آيد تكاليف را معين كند. الان وقت اين حرفها نيست.

سؤال: چون مرا بهعنوان يك زن پذيرفته‌ايد، اين نشان‌دهنده اينست كه نهضت ما، نهضتى مترقىا‌ست، ولى ديگران كوشيده‌اند آن‌ را عقب‌مانده نشان دهند. فكر مى‌كنيد آيا زنان ما حتماًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً بايد حجاب داشته باشند؟ و مثلاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً روسرى روسر داشته باشند؟
جواب: اما اينكه شما را پذيرفتم، بنده شما را نپذيرفتم، شما آمديد اين‌جا و من نمى‌دانستم شما مىخواهيد بياييد اين‌جا كه پذيرفتم… …

سؤال: فكر مالكيت در حكومت اسلامى و بهخصوص مالكيت ارضى چگونه خواهد بود؟
جواب: اينها بعدها روشن خواهد شد.

سؤال: به نظر شما وضع روزنامه‌ها چگونه بايد باشد؟
جواب: روزنامه‌هايى كه مضر بحال ملت نباشند و روزنامه‌هايى كه نوشته‌هايشان گمراه‌كننده نباشد آزادند.

سؤال: بر اساس نامه‌ها و تلفن‌هائى كه مى‌شود، بعضى‌ها مى‌گويند كه ما از زير چكمه استبداد به زير نعلين استبداد مى‌رويم.
جواب: آنها عمال شاه هستند. آنها كه اين حرفها را مى‌زنند سالهاست كه مى‌زنند و اينها را شاه به آنها ديكته كرده است و آنها به شما مى‌گويند براى اينكه بخواهند شاه را برگردانند. به آنها بگوييد شاه ديگر بر‌نمى‌گردد و شما اگر حكومت اسلامى را ببينيد خواهيد ديد كه ديكتاتورى در اسلام اصلاً وجود ندارد.

***

خمينى 4روز بعد از ورود به تهران بازرگان را در 16بهمن 57 به‌عنوان نخستوزير دولت موقت معرفى كرد و مهمترين كار اين دولت را انتخابات مجلس مؤسسان شمرد:
«ما به‌واسطه اتكاء به اين آراى عمومى كه شما آلان مى‌بيند و ديديد تاكنون كه آراء عمومى با ماست و ما را بهعنوان رسالت فرماييد يا به رهبرى همه قبول دارند از اين جهت ما يك دولتى را معرفى مى‌كنيم رئيس دولتى را معرفى مى‌كنيم موقتاً دولتى تشكيل بدَد كه هم به اين آشفتگيها خاتمه بدَد و هم يك مسأله مهمى كه مجلس مؤسسان است، انتخابات مجلس مؤسسان را درست كند و مقدمات او را درست كند و مجلس مؤسسان تاسيس بشد و همين‌طور مجلس انتخابات هم درست بشد لهذا ما دولت موقت را تعيين كرديم و از خداى تبارك و تعالى مى‌خوام كه توفيق بدد به آقاى مهندس بازرگان كه اين مأموريت را به وجه احسن انجام بدهد»

روز بعد متن مكتوب حكم نخست وزيرى بازرگان هم منتشر شد. در اين حكم كه به تاريخ 6 ربيع الاول سال 1399 هجرى قمرى (15بهمن57 يعنى در سومين روز ورود خمينى به تهران) نوشته شده است، خمينى خطاب به بازرگان كه او را «مأمور تشكيل دولت موقت» كرده است، مى‌گويد:
«ترتيب اداره امور مملكت و خصوصاً انجام رفراندم و رجوع به آراى عمومى ملت درباره تغيير نظام سياسى كشور به جمهورى اسلامى و تشكيل مجلس مؤسسان از منتخبين مردم جهت تصويب قانون اساسى نظام جديد و انتخاب مجلس نمايندگان ملت بر طبق قانون اساسى جديد را بدهيد».

بنابراين علاوه بر اداره امور جارى كشور، دولت موقت سه وظيفه دارد:
1-انجام رفراندم درباره تغيير نظام سياسى كشور به جمهورى اسلامى
2-تشكيل مجلس مؤسسان جهت تصويب قانون اساسى
3-انتخاب مجلس نمايندگان ملّت
مىبينيد كه يك هفته قبل از سقوط رژيم شاه در 22بهمن، هم رفراندم و هم «جمهورى اسلامى» از پيش تعيين تكليف شده بود.

خمينى: «به مجرد اينكه اين نظام به هم بخورد جايگزين آن را ما داريم. و يك نظام اسلامى، جمهورى اسلامى متكى به آراى عمومى و متكى بر قوانين اسلام».

دو هفته بعد از 22بهمن هم خمينى در روز 9اسفند اعلام كرد: «آنچه اين‌جانب به آن رأى مى‌دهم جمهورى اسلامى است… . نه يك كلمه زياد و نه يك كلمه كم» !
روز بعد، پس از رسيدن به قم بلادرنگ گفت: «آنها كه درنوشتهجاتشان از جمهورى دم مى‌زنند جمهورى فقط، يعنى اسلام نه. آنهايى كه جمهورى دموكراتيك مى‌گويند يعنى جمهورى غربى، جمهورى اسلامى نه! آنها مىخواهند باز همان مصائب را با فرم ديگه براى ما ببار بياورند».

خمينى: «آنها كه درنوشتهجاتشان از جمهورى دم مى‌زنند جمهورى فقط يعنى اسلام نه. آنهايى كه جمهورى دموكراتيك مى‌گويند يعنى جمهورى غربى، جمهورى اسلامى نه! آنها مىخواهند باز همان مصائب را با فرم ديگه براى ما ببار بياورند».

يك روز قبل از ميتينگ بزرگ مجاهدين در خزانه در 4خرداد58 خمينى باز هم شخصاً به صحنه آمد و براى نفى دموكراسى و دموكراتيسم و براى آببندى كردن اسلام دموكراتيك و جمهورى دموكراتيك اسلامى كه حرف مجاهدين بود و بازرگان هم از آن حمايت كرده بود، گفت: « هركس جمهورى را بخواهد دشمن ماست براى اينكه دشمن اسلام است. هركس پهلوى جمهورى اسلامى، دموكراتيك بگذارد اين دشمن ماست. هركس جمهورى دموكراتيك بگويد، او دشمن ماست. براى اينكه معلوم است اسلام را نمى‌خواهد، ما اسلام را مىخواهيم».

***

پنج روز بعد از آنكه در 9اسفند57 خمينى جمهورى اسلامىاش را با حكم نه يك كلمه بيشتر و نه يك كلمه كمتر، اعلام كرد، بيش از يك ميليون نفر از مردم تهران در 14اسفند به مزار مصدق شتافتند. پدر طالقانى كه نخستين سخنران بود، با بياناتى بسيار رسا و شيوا از مصدق بهعنوان «مرد ملّت» و «مرد نهضت» تجليل كرد و اينكه چگونه مانند حضرت موسى در دربار يا پيرامون دربار قاجار بزرگ شد اما تحول پيدا كرد و مرد ملّت شد. مانند پزشكى ماهر بر روى نقطه درد انگشت گذاشت كه همان نفت و ملى كردن آن بود. «نام او براى دشمنان ملّت وحشت انگيز بود».

«در مقابل ملّت مثل خاك خضوع مىكرد… . اما در مقابل استعمار قوى انگليس كه سيطرهاش تمام دنيا را گرفته بود، مثل شير مىغرّيد» … .
پدر طالقانى هم‌چنين خاطرهاى از يك ديدار خصوصى خودش با كاشانى را نقل كرد و گفت، روزى كه گفتگو بود در بين مردم كه كاشانى از زاهدى حمايت مىكند و توطئهيى در كار است «پنهانى رفتم منزل ايشان. او در اتاقش تنها بود. بريدهاى از خربزه در دست داشت بهعنوان تعارف جلوى من گرفت. گفتم حضرت آقاى آيتالله دارند زير پايت خربزه مىگذارند. مواظب باش! گفت اين‌طور نيست من حواسم جمع است…». پدر طالقانى سپس به تفصيل توضيح داد كه چگونه شيطان و هواى نفس باعث جدا شدن كاشانى از مصدق گرديد و اين طبعاً براى دار و دسته خمينى بسيار گزنده بود.

***

وقتى پس از پدر طالقانى نوبت به من رسيد، از جانب مجاهدين در برابر يك ميليون نفر از مردم تهران جواب «جمهورى اسلامى» مورد نظر خمينى را دادم و گفتم «تصويب آن درشكل رفراندم پيشبينى شده از طرف دولت، ازپيش محرز است». اما «ما مىگوييم جمهورى اسلام بله، ولى سوء استفاده ارتجاعى از اسلام نه.

بر همين اساس فكر مىكنيم كه خصايص ضداستعمارى، ضدديكتاتورى و ضدارتجاعى اين جمهورى، كه بايستى حافظ حقّ و حقوق تمامى مردمى باشد كه در سراسر اين كشور زندگى مىكنند، مبرمترين خصايص اين جمهورى است، كه اين جمهورى بهخصوص بايد در نهايت عدل بلكه بيشتر، و در نهايت قسط، تمام آزاديهاى سياسى و اجتماعى را در مورد طبقات و نيروهاى مختلف افاده كند. هم‌چنين تأكيد بر نقش اجتماعى مستضعفين و طبقات محروم (كارگر و دهقان) جامعه را در صدر برنامه خويش قرار بدهد. والا بديهى است كه بر حسب بيان صريح سوره ماعون: «اگر منع ماعون نموده و يا باصطلاح آلات و ابزار زندگى و توليد و منافع آنها را منحصر به قشر و طبقه بخصوصى بكنيم. تكذيب دين و تكذيب اسلام است».
با توجه به سوء استفاده خمينى از كلمه اسلام و مترادف كردن آن با ارتجاع وديكتاتورى ولايتفقيه وبهره كشى، مادر نقطه مقابل او عمد داشتيم كه برمحتواى واقعى و روح اصيل اسلام كه ضداستبدادى و ضداستثمارى ومبشر آزادى است، تأكيد كنيم. به اين ترتيب خمينى رابهلحاظ ايدئولوژيك خلع سلاح ودجاليت او را افشا مىكرديم واو از همين بغايت مىسوخت.

***

دجاليت ديگر خمينى اين بود كه شركت كنندگان در رفراندم را بين رژيم سلطنتى و جمهورى اسلامى مخير مىكرد. بنابراين در برابر تبليغات شبانه روزى خمينى و دستجات چماقدار و «حزباللهى» او كه به تازگى ميداندار شده و در همه جا عربده مىكشيدند «حزب فقط حزبالله، رهبر فقط روح الله»، مجاهدين بار ديگر در 27اسفند57 درباره «رفراندم و نحوه استقرار جمهورى اسلامى» اعلام كردند كه اسلام و جمهورى اسلامى صرفنظر از هر پيشوند و پسوند، براى سازمانى كه از آغاز حامل يك رسالت مكتبى بوده است، البته كمال مطلوب است. «مشروط بر اينكه آنچه به نام اسلام ارائه مى‌كنيم، حقيقتاً اسلامى، و به دور از هر شائبه شركآميز استبدادى و استعمارى و استثمارى باشد. اسلامى پاك، مردمى و مبرا از جعليات زنگارها و رسوبات طبقاتى قرون و اعصار، والا بديهى است وجدانهاى آگاه و انقلابى مسلمانان هرگز سوءاستفاده ارتجاعى از نام اسلام را روا نخواهد داشت».

در مورد شكل استقرار جمهورى اسلامى نيز «سوال مطروحه در رفراندم پيشبينى شده، تا آن‌جا كه به نظر خواهى در مورد سرنوشت رژيم سلطنتى و بود و نبود آن مربوط مىشود اساساً بىمورد و منتفى است… زيرا اگر به گور سپردن لاشه سلطنت هنوز محل سؤال و ترديد باشد معلوم نيست كه به چه مجوزى و در كادر چه نظامى دولت مهندس بازرگان معرفى شده و بهكار پرداخته است؟ البته اگر قبل از روى كارآمدن دولت مهندس بازرگان چنين سوالى مى‌شد، باز مى‌شد محملى براى آن ساخت ولى اكنون مثل اين است كه كسى اول درب را باز كند و بعد اجازه ورود بگيرد! مگر خود آقا بارها و بارها در پاريس بر حقوق عموم طبقات و نيروهاى مردم داير بر حق انتخاب و اظهارنظر آزاد همگان، تأكيد نكردهاند؟ پس چرا بايد طورى عمل شود كه انعكاس درستى نداشته و اين شبهه را ايجاد كند كه ما را فقط ميان رژيم سلطنتى و جمهورى اسلامى مخير كردهاند ولاغير. آيا ما دوست داريم كه بر فرض هم كه كسى با جمهورى اسلامى موافق نباشد، با دادن رأى مخالف بجانب رژيم طاغوتى سلطنتى گرويده و موافق آن قلمداد شود؟ يا اينكه معتقديم كه هركه با ما نيست ضد ما و عليه ماست؟ يا مىخواهيم سايرين را وادار كنيم كه از ترس سلطنت، به اكراه و اجبار به جمهورى اسلامى رأى بدهند؟ … . بنابراين به اعتقاد ما و بر حسب اين قاعده روشن و صريح اسلامى كه ”هيچگونه انتخاب و قرارداد و عقدى كه در آن اجبار روا شده و از ابراز تمايل و اراده آزاد افراد و گروههاى انسانى بهنحوى از انحاء ممانعت شده باشد، معتبر و اصيل نيست“ از دولت آقاى مهندس بازرگان تقاضا مى‌كنيم ترتيبى اتخاذ نمايند كه امكان انتخاب آزاد هر شكل از حكومت براى هر فرد يا گروهى در نظرخواهى، وجود داشته باشد».

***
سپس در روز 9فروردين 1358 برگههاى نظرپرسى در رفراندم جمهورى اسلامى منتشر شد.
در اين برگه هركس حق داشت به تغيير رژيم سابق و به «جمهورى اسلامى» آرى يا نه بگويد. فقط در اثر فشارهايى كه به خمينى وارد شده بود قبول كرده بود كه در ادامه عبارت تغيير رژيم سابق به جمهورى اسلامى، در برگههاى رأى وارد شود «كه قانون اساسى آن از تصويب ملّت خواهد گذشت». يعنى اينكه مؤسسان محتواى اين جمهورى اسلامى را مشخص خواهد كرد.

در همين روز خمينى در قم گفت: «فردا روز رفراندم است… روزى است كه يا اسلام پيش مىبرد و يا كفر. روزى است كه ”آرى“ ، اسلام است. و ”نه“ خلاف اسلام است. روزى است كه ”آرى“ ، سرنوشت سعادتمند براى شما تهيه مى‌كند و ”نه“ شما را برمىگرداند بهحال اول» (واضح است كه منظورش بازگشت به سلطنت شاهنشاهى بود).

مجاهدين هم بلادرنگ اعلام كردند: «ما نيازى به اين رفرندام نداشتيم… . بهتر بود نحوه رفرندام طورى نباشد كه از آن بوى اكراه و اجبار بيايد… . مردم بايد نوع حكومتى را كه بدان رأى مى‌دهند بدانند و آگاهى داشته باشند كه داراى چه نوع ويژگى است».
روز بعد در10فروردين، همه پرسى مربوطه برگزار شد و روز 11فروردين تمديد شد.
هنگام رأى دادن از من در مورد گروههاى سياسى كه رفراندم را تحريم كردند و در آن شركت نكردند سؤال شد.
من جواب دادم: اين گروهها حتماًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً ايده و هدفهاى مشخصى دارند كه اميدواريم شكل و محتواى جمهورى اسلامى به‌صورتى باشد كه خواستهاى آنها را برآورده سازد.

سوال شد بعضى از اين گروهها معتقدند كه چون از محتواى جمهورى اسلامى اطلاعى ندارند در رفراندم شركت نمى‌كنند. نظر شما در اين مورد چيست؟ آيا شما از محتواى جمهورى اسلامى اطلاع داريد؟
جواب من اين بود كه: طبق برنامه حداقل مجاهدين، حكومت بايد محتواى ضدديكتاتورى وضدارتجاعى و ضداستعمارى داشته باشد
سوال شد كه اگر محتواى جمهورى اسلامى منطبق با حداقل سازمان شما نباشد و خود را ملزم به رعايت اين برنامه نداند، سازمان شما چه برخوردى با حكومت خواهد داشت؟
جواب من اين بود كه دولت بايد پاسخگو باشد و ما تا آخرين نفس براى تحقق خواستههايمان مجاهدت مى‌كنيم.

***

خمينى اين دور از بازى را با برخوردارى از حمايت تودههاى ميليونى مردم كه هنوز او را در «ماه» مىديدند، برده بود و ما بايد براى نبرد سياسى و تك و پاتكهاى بعدى در مؤسسان آماده مى‌شديم. هنر ضدانقلابى خمينى در اين بود كه از همان روز ورود به تهران معطل نكرد و تا تنور مقبوليت اجتماعىاش گرم بود، نان جمهورى اسلامى خود را ولو به‌طور صورى و در تعارض با رژيم مدفون سلطنتى به آن چسباند. در پايان نظر پرسى، دولت بازرگان اعلام كرد كه بيش از 98 درصد از دارندگان حق رأى در رفراندم شركت كردند و بيش از 97 درصد به جمهورى اسلامى رأى مثبت دادند. در اين دوره از نبرد ما توانستيم مواضع و سنگرهايمان را در ميان اقشار آگاه تثبيت كنيم و نگذاريم خمينى سرضرب يكى از نيروهاى اصلى انقلاب ضدسلطنتى را با تكفير و حربه ”كفر“ از دور خارج كند.
اما در مورد مؤسسان، خمينى كه نبض اوضاع را در دست داشت مىدانست كه با افت روزافزون مشروعيت حكومت آخوندى مواجه است و نخواهد توانست كارش را به سادگى رفراندم جمهورى اسلامى، پيش ببرد. بنابراين از اساس جر زد، بى آبرويى را بهجان خريد، منكر مؤسسان شد و بجايش چيزى را به نام خبرگان علم كرد كه فقط 75 نماينده داشت كه بايد به فوريت ضمن يكماه قانون اساسى مورد نظر او را تدوين و تصويب مى‌كردند.

مجاهدين در 17خرداد 58 در بيانيه مبسوطى پيرامون «ضرورت تشكيل مجلس موسسان از طريق انتخابات عمومى سراسرى» به مخالفت آشكار برخاستند و مفهوم «خبرگان» را به زير علامت سؤال بردند. در اين بيانيه به يك سابقه تاريخى اشاره شده بود.
در نخستين مجلس مشروطه كه نظامنامه يعنى قانون اساسى آن زمان را در سال 1285 شمسى تصويب كرد از 60 نماينده تهران، 32نفر پيشه ور، 10نفر زميندار و كشاورز، 10نفر بازرگان، 4نفر علما و طلاب و 4نفر هم شاهزادگان و قاجاريان بودند. در فهرست اسامى نمايندگان اصناف و بازار، «از جمله به يك سقط فروش، يك بنَك دار، يك بلور فروش، يك معمار، يك بقال، يك سمسار، يك دلال، يك ساعت ساز، يك پلوپز، يك زرگر، يك يخدانساز، يك خياط باشى و… برميخوريم».
در همين بيانيه خاطرنشان شده بود كه حتى حكومت پهلوى در عمر 57سالهاش مجبور شد 4 بار به‌صورت ظاهرى هم كه شده دست به تشكيل موسسان بزند، پس حالا بعد از انقلاب ضدسلطنتى چه شده است كه 72سال بعد از مشروطه بايد به خبرگان رضايت بدهيم؟ پس چه شد آن قول و قرارهاى پيشين؟!

***

يادآورى مى‌كنم كه در 29ارديبهشت 1358 كه سالروز تولد دكتر مصدق بود، مجاهدين با جاما (جنبش انقلابى مردم مسلمان ايران) كه دكتر سامى وزير بهدارى بازرگان رياست آن را برعهده داشت، يك ائتلاف سياسى را براى شركت در انتخابات بعدى پايهگذارى كردند. اين ائتلاف در قدم اول «مسلمانان ضداستبداد، ضدارتجاع و ضداستعمار» را به اتحاد عمل فرامى‌خواند.

اينكه يك گروه مسلمان ديگر هم در آن زمان به خود جرأت بدهد كه با مجاهدين به‌طورعلنى و رسمى ائتلاف كند و به رَغم خمينى از «فرخنده زادروز دكتر محمد مصدق پيشواى فقيد نهضت ملى ايران» سخن بگويد، نشان از فروريختن خمينى داشت و واكنش جنونآميز خمينى را برمىانگيخت. به همين خاطر چند روز بعد در اوايل خرداد، چنان‌كه قبلا گفتم، چند لگد محكم نثار ما و ساير جريانهايى كرد كه سالروز تولد مصدق را بزرگداشته بودند.

سپس در آستانه 30تير 1358 جاما و مجاهدين و جنبش براى آزادى و سازمان اسلامى شورا، خاطره 30تير و قيام درخشان خلقمان در 30تير 1331 را مشتركاً گرامى داشتند.
همزمان در 27تير اين 4 گروه باضافه «جنبش مسلمانان مبارز» (حبيب الله پيمان) و مهندس سحابى كه در جلسات ما شركت مى‌كرد و در عين حال از نهضت آزادى بود، مشتركاً فهرست اسامى 10نفر را براى شركت در انتخابات «مجلس بررسى قانون اساسى» در استان تهران منتشر كردند. واضح است كه زير ضرب خمينى براى به توافق رسيدن در مورد اين ليست و توافق در مورد تك به تك كلمات آن دهها نشست و گفتگوهاى طولانى و بحث و اقناع داشتيم. هر يك از آقايان هم خلقيات و چم وخَم مخصوص به خود داشت كه من بايد همه را در نظر مى‌گرفتم و رضايتشان جلب مى‌شد. به همين خاطر هر چند كه انصاف نبود، اما پذيرفتيم كه از مجاهدين فقط يك كانديد در اين ليست باشد تا سايرين انگيزه پيدا كنند!
همين ائتلاف در 30تير به گردهمايى در ميدان بهارستان فراخوان داد.

***

وقتى بر سر آنچه كه مجاهدين مى‌‌خواستند توافق حاصل نمى‌شد، سازمان مجاهدين خلق ايران بيانيه جداگانه خود را منتشر مى‌كرد، از جمله در 31تير اعلام كرديم: «آن قانون اساسى كه مىخواهد اساسىترين و مهمترين اصول و روابط حاكم بر تمامى خلق را مشخص كند، تنها با اشتراك نمايندگان آن خلق قابل پى ريزى است والا از اصالت، مشروعيت و حقانيت مكفى برخوردار نيست. پى ريزى چنين نظام نامهيى تنها برعهده يك شورا يا مجلس تمام يك خلق است كه گاه موسسان نيز ناميده مى‌شود».

«بدون آزادى و احترام به اختيار و حريت بشرى هيچ فضايى براى تداوم انقلاب و تكامل فرد و اجتماع باقى نمىماند». «ايستادگى و مقاومت در برابر اردوى راست… در قدم اول تنها و تنها با هماهنگى و عملكرد متحد جناح انقلابى و راديكال و ترقيخواه مسلمان امكانپذير است و اين هم چيزى است كه در چارچوبهايى نظير همين مسأله انتخابات ميسر است» و «جريان افشاى ماهيت رياكارانه و انحصار طلبانه مدعيان كاذب اسلام و مردم را نيز، تسريع خواهد نمود» (مجاهدين خلق ايران - 30تير 1358)

***

به فهرست برخى اعتراضات ما و متحدانمان در آن روزگار و اطلاعيههايى كه مشتركاً از سوى جنبش براى آزادى - جنبش انقلابى مردم مسلمان ايران (جاما) - جنبش مسلمانان مبارز- سازمان اسلامى شورا و سازمان مجاهدين خلق ايران صادر شده است، توجه كنيد:
-11مرداد 58: «تلاشهاى سيستماتيك در جهت از بين بردن آزادى تبليغاتى انتخابات» :
«بهرغم ارائه نمونهها و مدارك از طرف گروههاى مترقى شركت كننده در انتخابات داير بر تضييقات تبليغاتى و ضرب و جرح افراد و از بين بردن اوراق و پوسترهاى تبليغاتى گروههاى مذكور، عملاً هيچ نوع ممانعتى از طرف مقامات مسئول از گروههاى فشار و مرتجعين كه به‌طور سيستماتيك و برنامهريزى شده و با شيوههاى ضدانقلابى فضاى آزادى را از بين مى‌برند، تاكنون صورت نگرفته است.
در حالى‌كه انقلاب خونبار مردم قهرمان ما اولين تجربيات دموكراسى را پشت سر مى‌گذارد، بيم آن مى‌رود كه لحظهيى غفلت، نهال نورس آزادى را به دست تند باد ارتجاع ريشهكن نمايد».

-12مرداد 58: «موارد نقض آزادى انتخابات خيلى زياد است كه در اولين فرصت به اطلاع ملت ايران خواهيم رساند»
-13مرداد 58: «اعتراض به تقلبات گسترده در انتخابات: با كمال تاسف گروهها و سازمانهاى امضا كننده اطلاعيه حاضر اعتراض اكيد خود را مبنى بر تقلبات گسترده كه به وفور در بسيارى از حوزههاى انتخاباتى تهران رواج داشت، به اطلاع عموم مردم شريف تهران مىرسانند. تقلباتى كه از اعمال نفوذ و تحميل يك صورت اسامى مشخص تحت نام امام و ممانعت از راى دادن به نامزدهاى مطلوب، تا ضرب و جرح و دستگيرى هواداران ما و تقلب در صندوقها و قرائت آراء و حتى دستگيرى بازرسان وزارت كشور و غيره، گسترش داشته و مدارك مستند آن به وزارت كشور تسليم شده است. مداركى كه به امضاى بازرسان خود اين وزارتخانه نيز رسيده و هر وجدان منصف و بيطرفى را به مخدوش بودن آراى حوزههاى مزبور واقف مىسازد. اكنون با جلب نظر مقامات مسئول خواستار رسيدگى فورى به موارد فوق گرديده و تامين حقوق آزادىخواهانه سياسى و اجتماعى مردم قهرمانانمان را تقاضا مى‌كنيم».

***

-17مرداد 58: نامه مشترك به خمينى:
«گروههاى امضا كننده نامه حاضر در پاسخ بهدعوت شما مبنى بر شركت در انتخابات مجلس براى قانون اساسى، فعالانه در انتخابات مزبور شركت كرده و به معرفى كانديدا نيز اقدام نمودند. اين در حالى بود كه فشارها و محدوديتهاى بسيارى كه متاسفانه هنوز هم مستقيم و غيرمستقيم تحت نام شما اعمال مى‌شود، كمتر اميدى در جهت تاثيرگذارى انقلابى براى ما برجا گذاشته بود. به همين دليل نتوانستيم بسيارى از هواداران خود را به شركت در انتخابات قانع كنيم. آنها براين عقيده بودند كه شركت ما در جو موجود مفيد هيچ فايدهيى نخواهد بود».

«مسأله اساسى براى طرفداران ما اين است كه حزب برنده انتخابات كه چند ماه از تاسيس آن نيز بيشتر نمى‌گذرد، چگونه مى‌تواند بدون اينكه همه چيز خود را به شما منتسب سازد در اكثر نقاط كشور حائز اكثريت آراء گردد و آيا اين استفاده شايستهاى از خون دهها هزار شهيد انقلاب ايران كه در اعتماد عمومى به شخص آن حضرت منعكس گرديده است محسوب مى‌شود؟ وآنگهى در شرايطى كه وزراء و معاونين آن بهخاطر مسئوليتهاى اجرايى خود از نامزدى مجلس محرومند، چگونه اعضاى شوراى انقلاب كه هم اكنون در دولت نيز ادغام شده است مى‌توانند به‌رغم مسئوليتها و اقتدارات گسترده خود راهى مجلس شوند؟

از همه اينها ناراحت كنندهتر اين بود كه بهرغم تكذيبهاى مكرر راديو در روز انتخابات، قوياً در روزهاى قبل از انتخابات شايع كرده بودند كه شخص آن حضرت فهرست بخصوصى را امضا كردهايد كه قابل انتشار نيز هست.
مجموعه اين دخالتها و محدوديتها هم اكنون ما را با مجلسى مواجه ساخته است كه به‌جز شمار قليلى از علما و افراد شركت كننده در آن، ‌به‌راستى فاقد نمايندگان طرز تفكر انقلابى نسل جوان و روشنفكر مسلمان است. مجلسى كه طبعاً نخواهد توانست چنان‌كه بايد به حياتىترين خواستهاى توده انقلابى مسلمان در چارچوب تدوين يك قانون اساسى و مردمى پاسخ دهد».

«از اين‌رو وظيفه خود ديديم كه مهمترين اصول و مواضعى را كه بايستى در قانون اساسى آينده گنجانيده شود (و در برنامه حداقل همه گروههاى امضا كننده حاضر از مدتها پيش عنوان شده است) تحت موارد ذيل به اطلاع آن حضرت برسانيم».
«1-تأكيد و تصريح بر محتواى ضداستبدادى و ضداستعمارى جمهورى اسلامى…
2-فرم حكومتى دولت اسلامى نظام شورايى است. شوراها در تمامى دواير و قسمتهاى مملكت بايستى عهدهدار مسئوليتهاى مختلف گردند… .
3-مبناى ارزش و حق بهره ورى و تصرف در نظام جمهورى اسلامى، تنها و تنها كار است…
4-زمين و محصول از آن كسى است كه كار كرده و كشته است.
5- كارگران و دهقانان ايران بايد از هرگونه ماليات و پرداختهاى دولتى معاف بوده و از بيمه و بهداشت و تحصيل رايگان بهرهمند باشند.
6- زنان بهلحاظ سياسى و اقتصادى با مردان متساوى الحقوقند.
7- تا مرز قيام مسلحانه آزادى همه احزاب، جمعيتها و مطبوعات كاملاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً تامين و محاكمات احتمالى آنها در حضور هيأت منصفه انجام مى‌شود…
8- هرنوع شكنجه، به هر اسم و به هر عنوان مطلقا ممنوع است.
9- جز در مورد جرائم شغلى ويژه نظامى ارتشيان، هرگونه دادرسى در عهده دادگسترى است و صلاحيت قضائيه را هيچ چيز ديگر محدود نخواهد ساخت.
10- حقوق حقه مليتها مبنى بر تعيين و اداره امور داخلى خود در چارچوب وحدت و تماميت تجزيه ناپذير جمهورى اسلامى محفوظ و از هر جهت به آنها اعاده خواهد شد.
11- ارتش… در درون مرزهاى ايران از هر گونه درگيرى ممنوع شود.
12- ژاندارمرى و شهربانى در يكديگر ادغام شده و به‌عنوان ضابط عدليه تحت اختيار و فرماندهى دادگسترى قرار گيرند.
در مورد فرهنگ، سياست خارجى، دفاع از حقوق كارگران، راديو و تلويزيون و محافظت از توليدات و بازار ملى نيز هريك از گروههاى امضا كننده، نقطه نظرهاى مشخصى دارند كه انشالله حضوراً معروض خواهد گرديد».

«از جمله مبرمترين مسأله كنونى صحنه سياست كشور، مسأله مليتها و مناطق كردستان، گنبد، بلوچستان و خوزستان است كه متاسفانه تاكنون كمتر كفايتى در دستگاههاى مسئول رسيدگى به اين قضاياى ديدهايم… .
به شهادت تمام تاريخ اين مسائل هيچ‌گاه با دخالت ارتش و به قيد خونريزى قابل حل نيست. وانگهى كدام ارتش است كه در عين خونريزى و كشتار مردم بىپناه باز هم از مشروعيت برخوردار باشد؟ حال اينكه اگر با يك ديدگاه واقعگرايانه مردمى و انقلابى و اسلامى به مسأله مليتها نگريسته شود، مشكل را مى‌توان بدون كمترين دخالت ارتش و قواى قهريه بجانب حل سوق داد. راهحلى در قالب تماميت ارضى خدشه ناپذير جمهورى اسلامى و عارى از هر صبغه تجزيه طلبانه، كه بىترديد تمام نيروهاى انقلابى نيز در مسير آن به هر گونه كمك و همكارى آمادگى خواهند داشت.
با احترام
جنبش - جنبش انقلابى مردم مسلمان ايران (جاما) -جنبش مسلمانان مبارز- سازمان اسلامى شورا- سازمان مجاهدين خلق ايران17مرداد 58»

***

اما خمينى، درست مثل انتخابات مجلس شوراى ملى، نگذاشت كه از هيچ‌كجاى كشور حتى پاى يك مجاهد خلق به اين مجلس برسد. از اينكه در داخل همين مجلس بساطى را كه او مى‌‌خواست برهم بريزيم و درهم بشكنيم، به شدت واهمه داشت.

چنان‌كه در فصلهاى قبل گفتم، در تيرماه 58 پس از اينكه پدر طالقانى را نامزد رياست جمهورى كرديم. اعلام جنگ غيررسمى خمينى به مجاهدين با نوارى به صداى خودش صورت گرفته بود و هيچ روزى نبود كه زخمى و مجروح و مضروب و مصدوم و حمله به دفاتر و ستادهايمان در نقاط مختلف نداشته باشيم. تحريكات و اذيت و آزار و حملات براى بيرون كردن ما از دفتر مركزىمان در ساختمان بنياد علوى در خيابان مصدق هم جاى خود را داشت. همزمان دادستان ارتجاع هم به سفارش شخص خمينى پرونده جاسوسى براى سعادتى ترتيب داده بود و آن را عليه ما علم مى‌كرد. چنان‌كه در اطلاعيه 15تير 58 مجاهدين تحت عنوان «تحريكات گسترده بر عليه مجاهدين» آمده است، پاسداران به بهانه تيراندازى به مقرشان از سوى مجاهدين نيمهشب به دفتر مجاهدين حمله مى‌كنند و خواستار اعدام سعادتى مى‌شوند. بسيارى را مجروح مى‌كنند و پس از تصرف محل، بهرسم هميشگى به «كشف وسايل فساد و فحشا» با صحنه سازيهاى بسيار وقيحانه و مبتذل نائل مى‌شوند! صبح روز بعد «امت هميشه در صحنه» فرا مىرسند و يك تظاهرات مصنوعى عليه «مفسدين فىالارض» با عكسبردارى و فيلمبردارى خبرنگاران «شيرپاك خورده» از وسايل فحشا و فساد، ترتيب داده مى‌شود. هم‌چنان‌كه خمينى در نوار صوتى گفته بود، به شدت در قم شايع مى‌شود كه خرمنها و سيلوها را مجاهدين آتش مى‌زنند. همزمان در اصفهان شايع مى‌شود كه قسمتى از ذوب آهن را مجاهدين آتش زدند و پلاكاردهاى مربوط به ميلاد امام زمان را مجاهدين پاره مى‌كنند. مجاهدين در اطلاعيه خود با لحنى بسيار محترمانه به خمينى مىنويسند: «گزارشات و تحليلهاى ما نشان مى‌دهد كه در مرحله كنونى، هدف تمامى اين توطئهها، وادار كردن ما به سكوت، به‌ويژه در مقابل مسأله خطير و سرنوشت ساز قانون اساسى است…».

***

در چنين فضايى انتخابات خبرگان در 12مرداد1358 در حاليكه حملات هر روزه به دفاتر ما در سراسر كشور جريان داشت برگزار گرديد و با لشكر كشى به كردستان و تيربارانهاى آن‌جا تكميل شد. خبرگان خمينى در روز 28مرداد شروع بهكار كرد كه همزمان با لشكركشى به كردستان و سركوب پيشمرگان و نيروهاى سياسى به‌ويژه حزب دموكرات بود.

من با 297هزار رأى در تهران نفر دوازدهم شدم. اعتراضهايمان به تيراندازيها و تهاجمات و درگيريها و تقلبات هم هيچ اثرى بر روى خمينى نداشت. او كه در «زير درخت سيب» خود را از جهات مختلف از هرگونه شائبه قدرت طلبى مبرا نشان مى‌داد، تصميم خود را براى به كرسى نشاندن سلطنت و ولايت مطلقه فقيه در قانون اساسى به هر قيمت گرفته بود. اما كار خبرگان بهجاى يكماه كه مدت اعتبار قانونى نمايندگان آن بود سه ماه به درازا كشيد و در 24آبان دست پخت خود را براساس اصل ولايتفقيه به خمينى تحويل داد كه در 12آذر همان سال 58 در رفراندمى ديگر به كرسى نشانده شد.

***

پس از تشكيل خبرگان خمينى، پدر طالقانى فقط سه هفته در قيد حيات بود و در روز 19شهريور جان بهجان آفرين تسليم كرد. به‌راستى كه در آن سه هفته به شدت تحت فشار و در معرض جنگ اعصاب خردكننده بود.
پدر طالقانى با 2ميليون و 17هزار رأى كه همين رژيم براى او در انتخابات مجلس خبرگان بررسى قانون اساسى اعلام كرده بود، نماينده اول استان تهران و تمام ايران بود. بهطور معمول پدر طالقانى بايد رياست اين مجلس را برعهده مى‌گرفت. اما خمينى خوب مى‌دانست كه در اينصورت به خواسته خود نخواهد رسيد. از اين‌رو از همه سو فشار را بر پدر مىافزود. خمينى حتى منتظرى را در مسند رياست خبرگان نپسنديد و بهشتى را مى‌‌خواست كه خط او را هم‌چنان‌كه بعداً در مورد لايحه ضدانسانى قصاص در مقام رياست قوهقضائيه پيش برد، در خبرگان هم نكته به نكته پيش ببرد و «ولايت فقيه» و «امامت امت» را درباره خمينى از تصويب بگذراند. تيغكشان و لمپنهاى نظام هم در جايگاه تماشاچيان پيوسته آماده بودند تا با قمه و چاقو و با هوچيگرى و شانتاژ و تهديد و فحاشى هركس را كه قدم چپ بردارد و به بهشتى چپ نگاه كند، بهجاى خود بنشانند:

مقدم مراغهاى: «اسلام با قدرتى كه دارد و آيات آن را در انقلاب اخير ديدهايم، نيازى به قانون اساسى ندارد، اكثريت ملت ايران مسلمانند. ما اگر اصول دين اسلام را در قانون اساسى بياوريم، خدمتى نكردهايم».
بهشتى: ”اجازه مىخواهم كه پاشم بيايم آن‌جا“ .
تلويزيون رژيم: آيتالله دكتر بهشتى، پرورش يافته فقه و حقوق اسلامى، و از شاگردان مكتب امام خمينى، هوشمندانه، ديدگاههاى مخالفان را در مجلس به دقت زير نظر دارد.
بهشتى: آقاى مراغهاى، صحيح مىگيد، اسلام، نيازى به اينكه قانون اساسى پشتوانه آن باشد، ندارد. اين مطلبتان مورد قبوله. اما آنچه ما كرديم اين نبود، و آنچه ما مىكنيم اين نيست. ما اگر از اول تا اين‌جا كوشيدهايم، مبانى اسلام را تو قانون اساسى بياريم، بهخاطر نياز آنطرف نيست، بهخاطر نياز اينطرفه. قانون اساسى يك ملت و يك جامعه مسلمان و يك انقلاب اسلامى، قانون اساسى چنين جامعه و چنين انقلابى بدان نياز دارد كه متكى به معارف اسلامى باشد. آيا هيچ وجدان سالمى مىتونه اين را نفى كنه، يا حتى در آن ترديد كنه؟

بهشتى: اصل 5، لطفا بادقت عنايت بفرماييد. ”در زمان غيبت حضرت ولىعصر عج در جمهورى اسلامى ايران ولايت امر و امامت امت برعهده فقيه عادل و با تقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدير و مدبر است كه اكثريت مردم او را به رهبرى شناخته و پذيرفته باشند“ . لطفا گلدانها براى گرفتن راى ببريد…
بهشتى: كل آراء حاضر 65نفر شمرديم موافق 53نفر مخالف 8نفر ممتنع 4نفر. اصل پنجم تصويب شد» (تلويزيون رژيم-گزارش از مجلس خبرگان)

***

عكس تاريخى آيتالله طالقانى در اين مجلس به تنهايى گوياى همه چيز است. پدر طالقانى كه عار داشت بر صندليهاى چنين مجلسى بنشيند، مغموم و محزون، كفش از پاى كنده و عصا بر دست بر روى زمين مىنشست و اين خود گوياترين زبان آن 2 ميليون و 17هزار نفرى بود كه تنها در تهران به او رأى داده بودند:
پدرطالقانى: «صدها با ر من گفتم مسأله شورا از اساسىترين مسأله اسلامى است. حتى به پيغمبرش با اون عظمت مى‌گويد با اين مردم مشورت كن به اينها شخصيت بده. بدانند كه مسئوليت دارند. متكى به شخص رهبر نباشند. ولى نه اين كه نكردند، مى‌دانم چرا نكردند. هنوز هم در مجلس خبرگان بحث مى‌كنند، دراين اصل اساسى قرآن كه به چه صورت پياده بشود. بايد، شايد، يا اينكه مى‌توانند… نه، اين اصل اسلاميه. على ميفرمود: ”مَن استَبَدَّ برَأيه هَلَكَ“ هركه استبداد كند دركارهاى خود هلاك مى‌شود.
چرا نمى‌شود نمى‌دانم؟ يعنى گروههايى افرادى دستاندركار. شايد اين طور تشخيص بدهند اگر شورا باشد ديگه ما چه كاره هستيم؟ شما هيچ، برويد دنبال كارتان!» (سخنرانى پدرطالقانى در آخرين خطبهٌ‌ دردمندانه‌اش در بهشت‌زهرا دو روز قبل ازوفات- 17شهريور58).

***

من يكبار عصبانيت و جوش و خروش او را به‌چشم ديده و از حالت پدر بهخاطر فشارى كه به قلبش مىآمد، نگران شدم و مىفهميدم كه در اين‌طور مواقع چه حالتى پيدا مى‌كند. در ارديبهشت 58، چندى پس از بازگشت ايشان از قم در پى تعطيل دفاتر كه در فصول قبل از آن صحبت كرديم، روزى با برادرانمان مهدى ابريشمچى و عباس داورى به ديدار ايشان رفتيم. عزت سحابى هم كه در كابينه بازرگان نقش وزير ارشد داشت و با او بحث و گفتگوهاى بسيار داشتيم، وقتى شنيد خدمت آقاى طالقانى مىرويم، گفت من هم با شما مى‌آيم چون بعد از بازگشت آقا به تهران ايشان را نديدهام. اين مهندس سحابى البته آن مهندس كه 7سال پيش از آن من در اقامت يك هفتهايى خود در زندان قزل قلعه ديده بودم نبود و دچار يك دگرديسى و استحاله ارتجاعى شده بود. در سال 50 او را بهخاطر حمايت از مجاهدين گرفته بودند و من او را در قزل قلعه ديدم با ارادتى چشمگير نسبت به مجاهدين. روزى هم كه به دادرسى ارتش مىرفت، نامه ريزنويسى براى اينكه به برادر بنيانگذارمان سعيد محسن بدهد در جيبش گذاشتم كه لو رفت و اسباب دردسر شد. اما حالا بعد از رسيدن به حاكميت، حتى با خود مهندس بازرگان هم زاويه زيادى پيدا كرده بود و گاه حرفهاى بىمقدار و خندهدارى مىزد. از قبيل اينكه حزب جمهورى اسلامى و جماعت خمينى درست است كه مستبد هستند اما مانند بلشويكها در مقابل منشويكها هستند… و اينها هستند كه انقلاب را پيش مى‌برند و انقلابى هستند!

در هر حال ما آن روز از اينكه آقاى مهندس سحابى هم ما را در خدمت پدر طالقانى همراهى مى‌كند خوشحال بوديم و انتظار يارى داشتيم. اما وقتى نزد آقاى طالقانى رسيديم، هنوز چايى اول را نخورده بوديم كه سحابى با پرخاش به حسابرسى از پدر پرداخت و گفت: خب آقا، بگوييد ببينيم اين مدت كجا بوديد و چرا رفتيد و اين چه كارى بود كه كرديد و به ما هم نگفتيد… ؟ (نقل به مضمون).

پس از يكى دو دقيقه كه اين بحث جريان پيدا كرد، من ديدم كه پدر طالقانى به‌طرز غيرمعمول سرخ و برافروخته شد و با عصبانيت فوقالعاده به او گفت: نگذاريد دهان من باز شود و بگويم آنچه را نبايد بگويم. من سيد جوشى هستم. نگذار ديوانه شوم… . مگر من نمى‌دانم كه اگر هنوز شماها و آنهايى كه توى آن شوراى انقلاب هستيد كمى مراعات مى‌كنيد، بهخاطر 4 تا سلاحى است كه در دست اين بچه هاست والا اگر اينها نبودند و نمىترسيديد هيچ خدايى را بنده نبوديد و اين آقايان دمار از روزگار اين مردم بدبخت در مى‌اوردند… . (نقل به مضمون)

هر لحظه كه مى‌گذشت رنگ پدر طالقانى سرختر مى‌شد و مانند آتشفشان حرفهايى به عزت سحابى و شوراى ارتجاع خمينى مىزد كه ما تا آن روز نشنيده بوديم و در همانجا فهميديم كه ايشان، نخستين رئيس شوراى انقلاب بوده، اما آن را ترك كرده و بهشتى كار را به‌دست گرفته است.
عجبا كه تا آن روز فكر مى‌كرديم بحث و جدلهاى عزت سحابى با ما درونى و دوستانه است و حالا پيش آقاى طالقانى و در مجلس خصوصى در طرف ماست و غمخوار و مويد پدر است تا در برابر خمينى بيشتر بايستد و از اينكه پدر دفاتر خود را به‌عنوان اعتراض تعطيل كرده و امتياز تشكيل شوراها را هم از خمينى گرفته قدردانى و تجليل خواهد كرد. اما در عمل ديديم كه عزت سحابى خودش يك پا مدعى آقاى طالقانى است. خود غلط بود آنچه ما پنداشتيم… .

وقتى منقلب شدن پدر را به آن‌صورت ديدم، ديگر بحث سياسى يادم رفت. نمى‌دانم چه گفتم يا چه كردم ولى بيهوده سعى كردم با انداختن خودم به وسط اين بحث، حالت پدر به وضع اول برگردد. از حق نگذريم سحابى هم دست و پايش را جمع كرد و قدرى معقولتر شد. بعد هم پاكت سيگار آقا را كه همهاش را كشيده و خالى شده بود برداشتم و گفتم آقا پس سهميه ما چه مى‌شود؟! شما كه همه را كشيديد و براى ما چيزى باقى نماند، از يتيم نوازى شما بدور است! حرفش را قطع كرد و گفت: سيگار آن بالا پشت قفسه كتابخانه است بلند شويد بياوريد، هم براى خودتان، هم براى من…

عرض كردم: اطاعت. اما شما امروز بهاندازه كافى علاوه بر سيگار، از دست ما و از دست اين آقاى سحابى كشيدهايد، امروز بَس تان است. براى شما آب مى‌آورم و سيگار شما را خودم مى‌كشم… .
وقتى ليوان آب را تقديمش كردم و خواهش كردم بنوشد، از نگاه پر مهرش پيدا بود كه عصبانيتش قدرى فروكش كرده است. بعد هم موضوع صحبت را به‌كلى عوض كرديم و نيمساعت بعد همراه با آقاى مهندس سحابى رفع زحمت كرديم تا آقاى طالقانى روح ‌راستين انقلاب ضد سلطنتى، با 40سال رنج و زندان و تبعيد و بدتر از همه، بنبست و جنگ اعصاب فرساينده روزگار خمينى لعين، نفسى به راحتى بكشد. هر چند كه مى‌دانستم بعد از ما عده ديگرى به ملاقات پدر خواهند رفت كه چه بسا بهتر از ما نباشند.

***

اما در روز 19شهريور سال 58 پس از درگذشت نابهنگام پدر كه ايران يكپارچه در سوگ او فرورفت، همگان بزرگترين تشييع تاريخ ايران را به‌چشم ديدند. وقتى پيكرش را به بهشت زهرا بردند، مى‌‌خواستم آن‌جا باشم. با يك تيم از برادرانمان در چند خودرو 6ساعت تلاش كرديم كه از كوچه و پس كوچهها خودمان را به بهشت زهرا برسانيم، اما همه راهها بسته بود. در تمام خيابانها و كوچههاى جنوب شهر، درها باز و مردم به‌صورت خودجوش براى كاستن از فشار ترافيك و گرد و غبار و گرما در همه جا آب و يا گلاب مىپاشيدند. پدر طالقانى بود كه بىدريغ درباره «استبداد زير پرده دين» هشدار مى‌داد و بساط خمينى را در هم مىپيچيد.

«مى دانيد بچهها ما يتيم شديم، بىپدر، بى زره و بىسپر، حالا معلم، رهبر و فرمانده ما به خاك افتاده و به خدا پيوسته.
رَّبَّنَا إنَّنَا سَمعنَا منَادياً ينَادى للإيمَان أَن آمنوا برَبّكم فَآمَنَّا او ندا دهنده ما بود، منادى ايمان، معلم قرآن، پس تعجبى نيست اگر مردم ما اين‌چنين از شمال تا جنوب در ماتم فرو رفتند و بر سر و سينه مىكوبند.
بگذاريد بگريند، همه بگريند، گريه كن دشت كوير، گريه كن بحر خزر، گريه كن جنگل سرخ، گريه كن مرد بلوچ.
بگذارتا بگريم چون ابر در بهاران
كز سنگ ناله خيزد روز وداع ياران

پيشواى خلق، پيشواى آزادى، اى يار بىپناهان، پشتيبان ضعيفان، مرد پيامبر تبار و پيامبر گونه، درود بر طالقانى.
بله همه مردم يتيم شدند، همه اقشار مردم با هر گرايش و هر مرام و هر مسلك، ديديد كه خواهران و برادران عزيز ارمنى ما، كليمى ما چه زار مىگريستند. بر اونها تسليت باد.

مبادا به بچهها، به بچههاى همسايهها و به كوچكترها بگوييد پدر مرده، نه، بگوييد رفته سفر، بگوييدمسافرت است، بگوييد برمىگردد، اگر كسى پرسيد كجا مى‌شود ديدش و كجا مى‌شود پيدايش كرد، از اونجا كه گفتيم روح مجسم انقلاب ما بود، بگوييد توى چشمه سارها، آن‌جا كه ماهيهاى سياه كوچولو، گستاخى مىكنند و خلاف جريان شنا مىكنند آن‌جا مىشود ديدش، در هركجا كه ابوذرى هست و اعتراض، در هر كجا كه مالكى هست و شمشير، در هر كجا كه مالكى هست و شمشيراز نيام كشيده، در هر كجا كه على وار، چهره ‌راستين اسلام و تفسير واقعى قرآن هست. وقتى كه مىخروشيم، مىجنگيم، و وقتى كه مى‌فهميم (در رثاى پدر- دانشگاه تهران، شهريور 1358).

***

آيتالله طالقانى، مفسر بزرگ قرآن، يكبار در ديدار با هيأت كوبايى گفت: «در واقع هر انقلاب عليه ظلم و عليه استبداد و عليه استثمار در هرجاى دنيا كه باشد از نظر ما يك انقلاب اسلامى است. چرا كه روح اسلام و تعاليم اسلام در جهت رفع ظلم از همه ابناى بشر، همه انسانها، و همه مظلومين ومستضعفين است».
بله پدر طالقانى اين‌چنين همه رشتههاى دجالگرانه خمينى در باب كفر و اسلام و «جمهورى اسلامى» (نه يك كلمه بيشتر و نه يك كلمه كمتر) را پنبه مى‌كرد. پدر طالقانى با وفاتش هم فضاى اختناق سياسى را كه خمينى از 28مرداد به بعد حاكم كرده بود، تغيير داد.

***

خمينى براى مهار كردن مجدد اوضاع و به تصويب رساندن قانون اساسى ولايتفقيه در 12آذر 58، درست يك ماه قبل از آن، در روز 13آبان به گروگانگيرى در سفارت آمريكا مبادرت كرد. هدف چنان‌كه بارها سردمداران رژيم و دستاندركاران درجه اول گروگانگيرى گفتهاند، از دور خارج كردن مجاهدين و ليبرالها يعنى دولت بازرگان و در بنبست قرادادن آنها در برابر دست پخت خبرگان در آستانه رفراندوم قانون اساسى ولايتفقيه بود. خمينى با دجاليت گروگانگيرى را «انقلاب دوم» خواند تا در زير پوشش «ضد استكبارى» و «ضد امپرياليستى»، به ثبت دادن ديكتاتورى دينى در قانون اساسى بعد از انقلاب ضد سلطنتى، تحت الشعاع قرار بگيرد و كسى نتواند در برابر آن به مخالفت برخيزد و سينه سپر كند. كاركرد دجالگرانه شعار «مرگ بر امريكا» براى فاشيسم دينى آن‌قدر حياتى وتعيين كننده بود كه حتى همين آقاى ميرحسين موسوى در مقام نخستوزير خمينى تا شهريور سال 67 يعنى پس از آتشبس و پس از قتلعام زندانيان سياسى هشدار مىداد «در شرايط جديد و بعد از جنگ بايد بسيار دقت كنيم اهداف و شعارهاى انقلاب نبايد تغيير كند». زيرا «شعار مرگ بر امريكا… مهمترين ابزار براى مقابله با گروههاى كمونيستى، مائوئيستى و منافقين بود و شعار مرگ بر آمريكا بيش از دستگاههاى اطلاعاتى در از بين بردن اين گروهها نقش داشته است» (جمهورى اسلامى - 12شهريور 67).

اما مجاهدين بيدى نبودند كه به اين بادها بلرزند. درست 10روز بعد از گروگانگيرى و يك روز قبل از پايان كار خبرگان ارتجاع درسال 58، مجاهدين در روز 23آبان در يك تلگرام فورى، با خبرگان ارتجاع اتمام حجت كردند و با مشخص كردن مواردى كه بايد وارد قانون اساسى شود، نوشتند:
«در اين ميهن نسل مشتاق و بخون نشستهاى چشم انتظار است كه حتى با صرفنظر كردن از نحوه انتخاب و تركيب گروهى آقايان و طول مدت قانونى وكالتشان (يكماه) » چنانچه اين موارد «در نص قانون مراعات نگردد، از دادن راى مثبت به آن معذور» هستند. تحريم رفراندوم قانون اساسى ولايتفقيه به‌مثابه نفى آشكار اصل ولايتفقيه از سوى مجاهدين بهعنوان نيروى اصلى اپوزيسيون و مخصوصا به‌عنوان تنها نيروى جنگنده انقلابى با ايدئولوژى اسلام در روزگارشاه، براى خمينى بسيار سوزناك ودردآور بود. مهمترين مواردى كه مجاهدين بر آن انگشت گذاشتندكه بايد در قانون اساسى واردشود و براى خمينى تلخ وگزنده بود، عبارت بودند از:
- «تصريح حاكميت مردم كه جملگى خليفه و جانشين خدا در زميناند و اراده خود را تنها از طريق يك مجلس و يك قانون واحد انقلابى و اسلامى بيان مى‌كنند»
- «اداره و تصدى كليه امور كشور از طريق شوراهاى واقعى»
- «اعاده حقوق همه مليتها و اقوام مبنى بر تعيين سرنوشت و اداره كليه امور داخلىشان در چارچوب تماميت ارضى خدشه ناپذير كشور»
- «تضمين آزادى همه احزاب و گروهها تا مرز قيام مسلحانه كه تنها معنى واقعى كلمه چند پهلوى ” توطئه“ است»
بله، خمينى كور خوانده بود. پاتك مجاهدين در قدم بعد تشكيل و تأسيس ميليشياى مردمى در برابر سپاه پاسداران ارتجاع بود. بعدها رژيم، چريكهاى نيمه وقت مجاهدين را 500هزار تن برآورد مى‌كرد.

***

با اين همه، خمينى باز هم از خبرگان طلبكار بود و هل من مزيد مىطلبيد و مى‌گفت:
- «اينكه در اين قانون اساسى يك مطلبى ولو به نظر من يك قدرى ناقص است و روحانيت بيشتر از اين دراسلام اختيارات دارد و آقايون براى اينكه خوب ديگر خيلى با اين روشنفكران مخالفت نكنند يك مقدار كوتاه آمدند اينكه در قانون اساسى هست اين بعضى شئون ولايتفقيه هست».
- «ولايت فقيه يك چيزى نيست كه مجلس خبرگان ايجاد كرده باشه. ولايتفقيه يك چيزى است كه خداى تبارك و تعالى درست كرده همان ولايت رسولالله است. و اينها از ولايت رسولالله هم مىترسند. شما بدانيد كه اگر امام زمان (سلام الله عليه) حالا بياد باز اين قلمها مخالفت مىكنند و آنها هم بدانند كه قلمهاى آنها نمىتواند مسير ملت ما را منحرف كند».

- «بدون يك ذره ملاحظه، از غرب، از شرق، از نمىدونم، حزب كذا، حزب دموكرات، از چه از چه، بدون يك ذره ملاحظه، بايد اين قانون اساسى ما، مطابق باشد در چارچوب شرع. اگر يكى از وكلا، يا همه وكلا، بخواهند دست از اين چارچوب خارج بشند، اصلاً وكيل نيستند براى (ما) ».
- «ما تا آمديم مغز اين آقايان را از غربزدگى خارج كنيم، (پشت هشتم ما شايد باشد بشد اين كار) من نمىدانم آقايان از غرب چى ديدهاند؟».
منتظرى و مرعشى و گلپايگانى هم متعاقباً به دفاع و حمايت از ولايتفقيه پرداختند و به توجيه شرعى آن روى آوردند. گلپايگانى در اطلاعيهاش گفت: «اگر قانون اساسى بهطور كامل طبق قوانين شروع تدوين نشود و مسأله اتكاى حكومت به نظام امامت و ولايتفقيه روشن نشود، حكومت براساس طاغوت و ظالمانه است».
چنين بود كه خمينى با دجاليت تمام، بهجاى مؤسسان منتخب مردم و به‌جاى آن اسلامى كه مى‌گفت در آن «ديكتاتورى وجود ندارد»، به سلطنت مطلقه دينى روى آورد.

***

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen