Freitag, 26. Februar 2010

تجربه 22 بهمن و فراخوان به قيام در چهارشنبه سوري قسمتي از پيام مسعود رجوي


قسمتي از پيام مسعود رجوي
تجربه 22 بهمن و فراخوان به قيام در چهارشنبه سوري

…وقتى موسوى تن به ذلّت مىدهد به خواست خامنهاى و تحت فشار و بر اثر جنجال او اين چنين با خط سرنگونى ولايت، مرزبندى و از موضع «راست» به مقاومت حمله مىكند و مىگويد «جريانهاى منحوسى چون منافقين» را كه «با خيانتها و جنايتهاى خود مردهاند… زنده نکنيد»، اين ديگر شليك به دروازه حريف نيست. به‌عكس، دروازهبانى رايگان و كولى دادن به طرف مقابل است. قبل از اين‌كه به مجاهدين آسيبى برساند، به زيان خود او و نوعى خودزنى در برابر خامنهاى و تاريكخانه ولايت است. راه خودش را مىبندد و موج خودش فروكش مىكند.
اين همان راهى است كه خاتمى در خدمتگزارى به ولىفقيه طى كرد، در چاكرى يك آخوند درجه2 و3، مانند خامنهاى، تا توصيف «اراده برتر منتسب به وحى» هم پيش رفت، اما از اصلاحات خبرى نشد!

خاتمى هرگونه سخن گفتن از تغيير در قانون اساسى ولايتفقيه را هم خيانت خواند، اما باز هم از آن ظرفيتهاى مكتوم در قانون اساسى رژيم ولايت كه موسوى هم تازگى در پى كشف آن افتاده، خبرى نشد!
سرسائيدن به ولايتفقيه و قانون اساسى آن، شگون و آخر و عاقبت ندارد. زير سر ولىفقيه ر ا بلند مىكند اما سر خودت را پايين مىآورد.
بيم آن مىرود كه موسوى بهجاى اينكه خاتمى را پشت سر خود بكشاند، پشت سر او افتاده باشد.

در روز 4بهمن در رسانههاى رژيم آمده بود كه «خاتمى در نامه خود به مقام معظم رهبرى عنوان کرده که جريان اصلاح‌طلب و ما، دولت موجود را بهرسميت مى‌شناسيم اما بايد جلوى تندروى‌ها را گرفت. تندروى هم در اين سو وجود دارد هم در آن سو».
آيا دراين نقطه بيشتر از اين مىشد، موج سبز را در گل و لاى و باتلاق ولايت، قربانى ومضمحل و منفعل كرد؟
اينكه در اين ايام مىگويند جنبش سبز فقط سه سر دارد كه موسوى و خاتمى و كروبى است، بسيار مشكوك مىنمايد. هركس مىداند كه خاتمى چگونه و از كجا بين آن دو سر ديگر سبز شد به ما هم بگويد!
مشكوكتر از اين، شعارى بود كه در 20بهمن تحت عنوان «هشدارهاى كليدى براى راهپيمائى 22بهمن» در انتهاى مجموعه رهنمودها منتشر شد: «درود بر سه سيد حسينى- خمينى و موسوى و خاتمى» !

به‌نظر مىرسد ابداع كنندگان اين شعار قبل از هرچيز قصد كفن و دفن سياسى موسوى را با ساندويج كردن او در ميانه خمينى و خاتمى داشتهاند. آيا پيام اين موج سبز همين است؟! همين «3سيد حسينى» و جاسازى كردن موسوى بين خمينى و خاتمى؟! آيا اين تسليم به مقام ولايت نيست؟ آيا اين منفعل شدن و مضمحل شدن در آستان ولايت و منفعل كردن و مضمحل كردن سايرين نيست؟
باور كنيد كه همين مجاهدين و مقاومت ايران كه اماج آن گونه حملههاى آقاى موسوى قرار گرفتند، به نسبت مبدع چنين شعارى، صدبار بيشتر خيرخواه او بودهاند. آخر فراخواندن او به جبهه مردم ايران و راهگشايى براى او در اين مسير كم چيزى نبود. كار هركس هم نبود. معنى و ارزش آن در سالهاى آينده بيشتر روشن مى‌شود.


Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen